مشاعره ی نه چندان دوستانه
مشاعره ی نه چندان جالب زن و مرد ی که هردو طرف تعریف خاصی از خودشون دارن رو که از تهران و مشهد ارسال شده تقدیمتون می کنم شماهم اگه جواب محکم تری داری به محض دریافت بی طرفانه منتشر می کنم من به حکم دوستی و همدلی و آشتی(گرچه امکان نداره) خواستم داوری کنم و شعری بینابین بگم بنده خدایی دوستانه نصیحتم کرد و گفت:مگه از جونت سیر شدی؟ به نظر شما چکار کنم؟
اصرار من فایده نداشت چون
شاعر زن میگه :
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن
و بعداً مرا از لجن آفرید!
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!
مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
پاسخ شاعر مرد:
بابا کوتاه بیا حتما" باید جواب بدی؟
به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشت
نشسته مداوم تو را در کمین
ارسالی از آقا مصطفی بهمن آبادی
این هم ارسالی دیگری آقای صادقی که بنده بی تقصیرم
به نام خدایی که زن آفرید
ز پس مانده من تو را آفرید
همه جفت نر را چو طاووس نر
متین وزین و قشنگ آفرید.
به نام خدایی که از حکمتش
حقیری چو تو بی هنر آفرید
منی کامل و بالغ و پادشاه
تو را نوکری خانه زاد آفرید
مرا سر پر از حکمت و فهم و هوش
تو را گیسوان روی دوش آفرید
مرا پرفسور، مخترع، فیلسوف
تورا مفت خوری بی کمال آفرید
هیچکدام از آقایون منبع خاصی را ذکر نکرده اند