مسافر کویر
پیش از این در باره سفر و مسافر نوشته بودم که سفر اعلام یک نوع توانایی است توانایی برای حرکت کردن و از جایی بجایی رفتن.
سفر برای دیدن و تغییر و تماشا کردن و بهره بردن است.
سفر نشستن نیست بلکه بر خاستن است.
سفر، تنها برای رسیدن به مقصد نیست بلکه رفتن از جایی برای کار و و یک هدف است
سفر یعنی درک فرهنگ ها دیدن دیدنی ها حضور در میان مردمانی که به مناسبتی گریه سر می دهند و بی مناسبت و بی بهانه از تَه دل می خندند!
سفر یعنی تجربه کردن و فراتر از آن، آموختن است.
سفر یعنی ورق زدنِ کتاب قطورجهان!یعنی خواندن و گوش کردن به سخن مرد و زن روستایی که سواد دارد ولی مدرک ندارد
...و من امروز مسافری هستم که وارد زادگاهم شده ام
چقدر متفاوت است این کویر ساکت و صبور و آرام و بی دغدغه و هوای پاکش با تهران شهر بوق و دود و هوای غیر قابل تنفس و شلوغ ، شهرِ هزار فرهنگ با مردمانی نا آشنا و عصبی و عجول که با شتاب از خانه می روند و خسته و مانده و ملول به خانه بر می گردند شهری که نفس کشیدن را مشکل می کند و ریه ها را ناتوان می سازد شهر بی همسایه که همه به هم نا آشنا و غریبه اند بر عکس روستا که غریبه اش هم غریب نیست و با تو احساس خویشاوندی می کند آری اینجا کویر است و من مسافر کویرم...
ادامه دارد