تلنگرِ پیر مرد شکر گزار (5)
مقایسه کردن خود با دیگران می شود بلای جان
در لابلای حرف های پیر مرد روشن ضمیر واژه هایی را یافتم که تا کنون نخوانده و نشنیده بودم او زندگی را طور دیگری برایم معنا کرد پیر مرد که عاشق شکر گزاری بود با دعا و خواستن نیز انس ویژه ای داشت وقتی دلیل این همه شاد بودنش را جویا شدم نگاه مهربانانه ای کرد و گفت: انسان تا رها نشود زندگی نکند!
گفتم از چه رها شود؟
گفت از زندان هایی که خودش برای خودش ساخته پرسیدم کدام زندان ها؟
پیر روشن ضمیر ما گفت از زندان خود کم بینی،از زندان خود تحقیری، از ناچیز دیدن زندگی خود، از کلبه دیدن خانه خودش و قصر دیدن خانه دیگران،از رنج هایی که به جان خریده،از چشم و همچشمی با این و آن،از مقایسه و مسابقه خودش و خانواده اش با مردمان،از یأس و نا امیدی، از بد بخت دیدنِ خود و خوشبخت دیدن خلق خدا، از مرغ همسایه را طوطی دیدن، از آزار دادنِ خودش و...انسان تا وقتی خودش را از زندان های جهل خود کم بینی و خود بزرگ بینی و مقایسه کردن و چشم و همچشمی رها نکند بارش به مقصد نمی رسد
خداوند به تو چیزی داده که به دیگری نداده
پیر مرد گفت:آیا تا کنون به خلقت و آفریده های پروردگار توجه کرده ای؟گفتم بله
پیر مرد گفت از امروز به خلقت و زیبایی و تنوع گل ها فکر کن آیا بو و عطر و رنگ و شکل گل ها شبیه هم هستند؟ پیر مرد گفت درسی که این همه تنوع به ما دهد می گوید لطفا" خودت را با هیچکس مقایسه مکن که خداوند نعمت هایش را بجا و درست تقسیم کرده است
هر گلی بوی خودش را دارد
هر گلی رنگ خودش را دارد
و تو نیز خوش مقامی داری
عطر و رنگ و گل و بویی داری
تو که بهتر ز گل و گل هایی
در مقام از همه چیز بالایی
شکر گزاری کن و بین داشته ها
چشم واکن و ببین نعمت ها
داده نعمت به تو و همسایه
هر کدام داد یکی سرمایه
داد همسایه ی تو بس اموال
لیک احسن نبود او را حال
به تو فرزند عطا کرد صالح
و به او داد بلا و طالح
مال خوب است ولی بهتر از آن
همسر و حال خوش و فرزندان
دل تو حسرتِ او را دارد
او مدام حسرت تو را دارد
خودت آزاد بکن از این رنج
تا خداوند رساند به تو گنج
بهترین گنج سلامت باشد
زیست در اوج کرامت باشد
هرکسی داده خداوند مقام
نعمت خویش بر او کرد تمام
چشم بگشا و ببین داشته ها
شکر کن بر همه ی نعمت ها...
ادامه دارد