عجب آب و هوایی داره روستا
چه صبح با صفایی داره روستا

غذای روستا دور است ز صنعت
خدا داده به آن ها ناز و نعمت

غذای سنتی را کن ستایش
غذای صنعتی را کن نکوهش

خوشا اشکنه و آش دکرده
خوشا آشپز که آش را تندکرده

فتیر آجاری با روغن زرد
شفای معده و داروی صد درد

شنیدم آجار مشتو یا ماشدان
بوَد خوش طعم با عطرِ فراوان

چه بنویسم ز قیماق وکلوچه
که هستند باب میل پیر و بچه

نان معروف روستایی به نام است
به ویژه با سیاه دانه به کام است

اگر چه صنعت آمد بوی نان رفت
شفای دست و پنجه مادران رفت

ولیکن بوی مادر در فضا هست
خودش گر نیست آثار دعا هست

چه زحمت ها که روز شب کشیدی
به این فکرم که خیر از ما ندیدی

نیاکان را هزاران بار رحمت
که بودند از طرفدارانِ سنت

به هر خانه تنور سنتی بود
امور پخت بی هیچ منتی بود

همه نعمت نباشد خوردنی ها
که همسایه بوَد از بهترین ها

مگو روستا بگو آرامش فکر
مکانی بهر خلوت کردن و ذکر

به پشت بام هنگام غروبش
و یا صحرا به هنگام طلوعش

ببینی هر یک آیات و نشانه
بکن تعظیم و شکرِ آن یگانه

نگه کن برج صحرا یادگار است
نشانی از توان و اقتدار است

به صحرا خانِکِل بوده فراوان
کشاورز بوده حفظ از باد و باران

روستا و سفره های با قناعت
و مردان و زنان با صداقت

روستا جایی برای خوابِ آرام
هوایش پاک و دور از رنج و آلام

روستایی یعنی یک دنیا مناعت
روستایی با صفا و با سخاوت

همان جایی که همسرها رفیق اند
در و همسایه ها با هم شفیق اند

به دورند از ریا و رنگ و وارنگ
ندارند حیله و تزویر و نیرنگ

روستایی و روستایی و روستایی
الهی شاد باشی هر کجایی

اگر قاسم بگوید حسن یاران
شوی سر گشته و مبهوت و حیران