فاصله ی گفتار و رفتار
نمی دانم چقدر ممنون خویشم
که دورند مردمان از زخمِ نیشم
ندارم از خودم تعریف و تمجید
که هر تعریف دارد بار تردید
خوشم از آنکه در اخلاق و رفتار
هزاران گام پیش هستم ز اقشار
خدا را شکر هستم فرد خلاق
رعایت می کنم کردار و اخلاق
دهم پند و نصیحت دیگران را
هدایت می نمایم این و آن را
همی گویم زخیر و شر و بیداد
سخن گویم ولی با داد و فریاد
کنم بر این و بر آن امرِ معروف
گهی شیخم گهی استاد و فیلسوف
به هر جایی که می بینم بلندگو
نظر باید دهم همچون سخنگو
اگر بینم کسی ره بر خطا رفت
و یا دیدم عزیزی در خفا رفت
همانجا می کنم ارشاد و معروف
خدا را شکر هستم اهل مکشوف
شبی دیدم کسی داناتر از خویش
بگفتا از چه بر خود می زنی نیش؟
چرا اطراف خود خلوت نمودی
چرا اسرار را افشا نمودی
چرا تیشه زنی بر ریشه خود
چرا رسوا کنی پیشینه خود
چرا مرز کلامت را ندانی
چرا بیراهه مرکب می دوانی
چرا تنها شدی در نزد یاران
چرا نیستی مثال نور و باران
چرا گل نیستی خوشبو نمایی
چرا با دیگران همسو نتانی
چرا دوری ز هر آداب و سنت
چرا خدمت کنی با مزد و منت
چرا گل نیستی و خار هستی
چرا اهل غم و آزار هستی
چرا دایم عبوس و ترشرویی
چرا کمتر به فکر آبرویی
چرا داری زبان چون نیش کژدم
چرا دور کرده ای از خویش مردم
چرا نیستی عزیز و مردِ جاذب
چرا هستی عبوس و ترش و دافع
چرا در بین خوبان جا نداری
چرا خویش از همه بالا بداری
چرا دارند برائت از تو خویشان
چرا یک یک بریدند از تو دوستان
چرا گفتار و کردارت یکی نیست
چرا هر گز نداری نمره بیست؟
چرا داری به این و آن حسادت
چرا جای سخی داری بخالت
چرا از خلق و از خالق شدی دور
دهانت از چه شد کندوی زنبور؟
چرا خود از همه برتر بدانی
چرا کس را ز خود بهتر ندانی
نصیحت بشنو ای شوریده احوال
رها کن حرف را رو کن به اعمال
بگو حرفی که دل ها بمانی
مگو چیزی چو خر در گِل بمانی
اگر حرف و عمل باشد برابر
کنی دل های دشمن را مسخر
شبی کن با خدای خویش خلوت
بگیر از کرده های خویش عبرت
بگو یا رب زبانم را نگهدار
که خلق را کرده از من دور و بیزار
بگو من ناتوانم ده توانم
که بر شیطان و نفسم فائق آیم
بگو یارب تو راهم را نشان ده
مرا از بی مکانی ها مکان ده
بگو یا رب مرا خوارم مگردان
اسیر و مردم آزارم مگردان
بگو یا رب بده اخلاق نیکو
شود سنگین ثوابم در ترازو
بگو من را از این ره باز گردان
دلم را بر سوی جانان بگردان
بگو یا رب دل بخشنده خواهم
زبان و خامه ی سازنده خواهم
بگو یارب بگیر از من مَنیت
بده عشق و صفای آدمیت
بگو یارب همه خوبی عطا کن
مرا از شر بد بینی رها کن
بگو یا رب ندارم توشه راه
نجات ده قاسمِ افتاده در چاه