«ایستگاه پایانیِ قطار زندگی»
کدام مسافر شما از قطار زندگی پیاده شد؟
ماه رمضان به ویژه شب های قدر به قطار و مسافرانی می اندیشم که همواره در حال سوار و پیاده شدن هستند
به توشه ی سفر و راه طی شده می اندیشم و راهِ در پیش رو
به سفر می اندیشم و مسافرانی که سرگرم خودشان هستند و نمی دانند کدام ایستگاه انتظارشان را می کشد
در این شب های مبارک به یاد مسافرانی می افتم که ناباورانه از ادامه ی سفر باز ماندند و هم اکنون جایشان در خانه ها و در زیر سقف هیئت ها خالی است
به کودک تازه متولد شده می اندیشم که با تصور این که برای همیشه والدینش را در کنار خود دارد خوشحال و خندان وارد قطار زندگی می شود او چه می داند در یکی از روزها ناگهان و بی صدا و بی خبر،عزیزانش از قطار پیاده می شوند و او را تنها می گذارند و می روند
خوشبختانه قطار زندگی همچنان در حال حرکت است و در ایستگاه های مختلف مسافران عزیز دیگری (فرزند و نوه و دوستان و خانواده و...) سوار می شوند ولی شوربختانه جای بسياری از عزیزانی که در طول مسير ما را ترك می کنند خالی و غم انگیز است
مسافرانِ قطار هر کدام عنوانی دارند مانند پدر،مادر،همسر،برادر،خواهر و قوم و خویش و دوست و همسایه و..
جای خیلی از پدرها و مادرها در هیئت ها خالی است
به یاد همه ی رفتگان و یاد آن ها که منبر می رفتند و موعظه مان می کردند و دعا خوان هایی که جوشن کبیر می خواندند و مستمعین خداجویی که الغوث الغوث می گفتند
خوش به حال کسانی که سفر زندگی را فرصت دانستند و از غنچه بودن به گل و شکوفایی رسیدند...
ادامه دارد