سخن از کتل رفتن همیشه همراه بود با التماس های کودکانه،
هر کودکی دوست داشت در شبِ خیالی برای رفتن به کتل با خانواده اش همراه شود حتی برخی می خواستند بیدار بمانند تا از قافله باز نمانند
پدر مادرها هم  از دوری راه و نوک قله و صعب العبور بودن می گفتند
رفتن یا نرفتن به کتل حتی در مدرسه هم بین بچه ها مطرح می شد هر کدام از ما خاطره ای از کتل داریم یادم
کمتر بچه ای بود که صبح فردای کتل به پدر مادرش اعتراض نکند که چرا او را بیدار نکرده اند و با خودشان به کتل نبرده اند ولی آن روزها لبخند و اشاراتِ بزرگترها را درک نمی کردیم و نمی دانستیم به قول امروزی ها چقدر سر کاریم!
یاد آن روزها ی بی تلویزیون و رسانه به خیر باد که هر حرفی از دهان مبارک والدین مان گفته می شد حقیقت می پنداشتیم و بی چون و چرا قبول می کردیم
 بزرگواران چون معتقد بودند هر سربالایی سرازیری دارد در سختی ها مقاوم و صبور بودند و آستانه  تحمل شان هم بالا بود.
حال که به سلامتی از کتل بر گشته ایم جا دارد در پایان و یک بار دیگر یاد می کنیم از مؤذن های آن زمان و آن هایی که بدون بلندگو شوخوانی می کردند و سحرها با  چلک زدن بیدارمان می کردند تا جایی که به خاطر دارم ،حجت الاسلام مرحوم ملا رمضان و مرحوم حاج ابوالقاسم  و مرحوم حاج غلامرضا و مرحوم کبله عباس سویزی که صدای رسای مرحوم به بهمن آباد هم می رسید مؤذن بودند و شوخوانی می کردند
چلک زن ها؛
مرحوم کبله حسن کربلایی غلامرضا
مرحومه همسر فرج الله خدا بیامرز
مرحوم علی اکبر فدایی
و شاید خیلی ها که بنده به خاطر ندارم امیدوارم خداوند همه ی آن ها را مورد رحمت بی کران خودش قرار دهد برای شادی همه ی رفتگان و در گذشتگان صلوات می فرستیم و یادشان را گرامی می داریم
طاعات همه ی از کتل(قله و بلندی) بر گشته ها قبول باشد ان شاءالله
پایان