بهمن آباد شهر بزرگِ دیروز و روستای کوچک امروز(18)
به یاد ساکنین قلعه ملا هاشم
قلعه ملاهاشم دژ مستحکمی است با دیوارهای بسیار بلند و برج های سر بر افراشته که به محض ورود گویی هر چهار برج به طورِ همزمان تو را سلام و خوشامد می گویند
برج ها و دیوارهای مستحکمِ قلعه همچنان در برابر حوادث سیل و زلزله و باد و باران های موسمی مقاوم و استوار ایستاده اند و تماشگران را به مقاومت فرا می خوانند
قلعه ملا هاشم جایی است که کوچه های تنگ و باریک و خانه های به هم فشرده اش حکایت از جمعیت زیادِ مردان و زنان زحمتکش داردکه سالهای سال با هم زندگی مسالمت آمیز داشته اند اکثر سکنه ی قلعه ملا هاشم بعد از ظهر ها جلو در ورودی قلعه، روی تختِ خود ساخته ی گِلی می نشستند و ساعاتی را در کمال شادی و بدور از غم و غصه های ساخته و پرداخته ی امروزی، گل می گفتند و گل می شنیدند و گاهی هم درهمانجا به نماز می ایستادند.
راوی از یک هجرت برایم گفت، هجرتی که پیامد آن به تنهایی گویای عمق وابستگی ساکنانش را نشان می دهد؛
صحبت از بهمن آباد است و قلعه ی پر رمز و راز ملاهاشم جایی که در و دیوارش دل هر بیننده را مجذوب خود می کند جایی که فریادش دل سکوت را می شکند از قلعه ملا هاشم یاد می کنیم که خشت های به جا مانده اش هنوز و پس از سالها با هر تازه واردی درد دل می کنند قلعه ای که برج و باروهایش تو را به فکر وا می دارند. گر چه سخت می نماید ولی باید گفت و نوشت آنهم از آنچه دیده و شنیده ایم
گرچه بیان و نوشتنِ خاطراتِ مردمان صبور و غیورِ قلعه ها حنجره ات را آزار می دهد ولی باید گفت و نوشت به ویژه اکنون که زمانه اسباب نوشتن را در اختیارمان قرار داده نکوست گذشته را به تصویر قلم بکشیم
باید یاد کرد از مردانِ غیرتمندی که برای در امان ماندن از تعرضِ دَدان و وحشیان و رهزنان، دیوار و حصاری بلند بر می افراشتند برج و بارو می ساختند و قراولان می گماشتند تا ناموسشان حفظ و در امان باشند و شب هنگام با آرامش سر بر بالین بگذارند و زندگی آرام و دلنشین داشته باشند.
غیرت از این بیشتر و بهتر کجا می توان یافت؟...
ادامه دارد