پیش از هر چیز یاد و نام خاطره سازانِ بهمن آبادی را گرامی می داریم و برایشان طلب مغفرت می کنیم به ویژه آن هایی که در حد توان، سنت های حسنه را حفظ کردند و  به نسل های بعد از خود انتقال دادند
بسیاری از آیین ها و  آداب و رسوم حسنه ای که سال ها ی سال مردم با آن ها انس ویژه داشتند در زیر دست و پای تکنولوژی و ابزرارهای زمان، لِه شدند و از بین رفتند نوای دل انگیزِ  شو خوانی یکی از همان سنت ها و میراث گران بهای چند صد ساله بود که چوب جورِ زمان را خورد و به تاریخ پیوست
  خانه های بزرگ و شو نشینی؛
خانه های بزرگ حال و هوا و برکت دیگری داشت در گذشته ی نه چندان دور، فرزندان در کنار پدر و مادر زندگی می کردند و نوه ها  جلوی چشمِ پدر بزرگ و مادر بزرگ ها قد می کشیدند بنا نداریم به دیوار کشی و تقسیم شدنِ خانه های بزرگ بین وراث اشاره کنیم که خود بحث جداگانه ای را می طلبد منظور، سفره هایی است که در خانه های بزرگ انداخته می شد و فرزندان و عروس ها و نوه ها گرداگردش به افطار می نشستند از دسترنج خود می خوردند و شکر خالق می گفتند آن روزها همه چیز سر جایش بود تا این که به نا بَرَکتیِ مارِ خوش خط و خالِ  مُدرن و نو آوری و تجدد و مدرنیته و... دل ها و خانه ها کوچکتر شدند و آدم ها نیز هر کدام به سویی رفتند و شب نشینی و افطار جمعی هم  رخت بر بست.
 در گذشته که هنوز صدابر و بلندگو نیامده بود مردم با اشعار کسانی که شوخوانی می کردند از زمان افطار و سحری آگاه می شدند و برخی هم برای جا نماندن از قافله ثواب بر بلندای بام خانه خود می رفتند آن قدر چلک می زدندتا مطمئن شوند روزه گیران برای خوردنِ سحری بیدار شده اند...
ادامه دارد