«به بهانه نخستین روز جمعه سال 140»
ثانیه ها با شتاب در گذرند می گذرند و ما تنها صدا و تکرار تیک تاک عقربه های ساعت زمان را می شنویم که هشدار می دهند؛زمان رفته هر گز بر نگردد!
همه پیز در گذر است دردها و شادی ها،سال ها و فصل ها شب و روز همه با ثانیه ها همراهند و می گذرند ولی زمان برای مادر دردمندی که می خواهد فرزندش را به دنیا آورد و برای آن که لحظه هایش همراه با شادی می گذرد دو معنای متفاوت دارد گرچه این هر دو به یک نرخ بوَد آخر کار!
در میان آمد و رفت های لحظه ها ما به تماشاگرانِ جریان جوی آب می مانیم که گر چه می دانیم عمر و آب رفته باز نمی گردند ولی باز هم به حراج و تاراج زمان ادامه می دهیم
افسوس های دیر هنگام؛
وقتی عکس دوران کودکی و نوجوانی و جوانی مان را مقایسه کنیم آه از دل بر می کشیم و شکوه از روزگار می کنیم که ای وای ...چه زود گذشت؟
از دوره میانسالی به هدر رفتِ عمرمان و به غفلت خودمان حسرت می خوریم و به آدم هایی فکر کنیم که سال ها شاهد حضورشان در هیئت ها و دسته جات عزاداری و مراسم جشن و یاد بودها بودیم و حتی برای رفتگان خیرات می کردند و فاتحه می خواندند ولی گویی در یک چشم بر هم زدن برای همیشه چشم از جهان فرو بستند و اکنون در دل خروارها خاک،حسرت می خورند و محتاج خیرات و دعای بازماندگانشان هستند.
حال که قلم بدین سو چرخید بیاییم به یاد عزیزان در خاک خفته باشیم تا آیندگان به یادمان باشند.
برای شادی روح پدران،مادران،پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها، برادران و خواهران، پدر خانم و مادر خانم پدر شوهر و مادر شوهر ،عموها و عمه ها و خاله ها و دایی ها و فامیل ها و همسایگانِ چهار طرف دو ستان و آشنایان، رفتگانِ با وارث و بی وارث و همه ی منتظرانِ خیرات رحم الله من یقرا فاتحه مع الصلوات
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد🌺