ماجرای احتضار و  مرگ و قبر و عالم برزخ...

همانگونه  که پیش از این گفته بودم جنازه ام  را بدون رعایت کردن آداب تشییع  با شتاب بسوی قبرستان حرکت دادند هر چه می گفتم دوستانم!جنازه به این صورت تشییع کردن، مکروه و ناپسند است ولی آن ها کار خودشان را می کردند حتی می دیدم برخی همراه با جنازه ام حرف های باطل می گفتند که بماند.

وقنی بی تفاوتیِ  مشایعت کنندگان را برای خواندنِ نماز میت مشاهده کردم به آن ها گفتم؛

چرا بر جنازه ام نماز نمی خوانید؟

مگر نمی دانید هر کس بر جنازه ی میت نماز بخواند هفتاد هزار ملک بر او نماز می خوانند

و گناهان گذشته اش آمرزیده می شود؟

و اگر همراهی کند تا او را دفن کنند به ازای هر قدمی که بر می دارد قیراطی از ثواب به او بدهند که قیراط همان کوه احد است و بهشت بر او واجب می شود؟(مگر آن که عاق پدر و مادر باشد)

ولی افسوس که هیچکس صدایم را نشنید و به این امر مهم توجه چندانی نکرد.!

هنوز کامم از سختی های جان دادن و غسل و تشییع و...تلخ بود که مرا در گودالی بنام قبر جا دادند پیش از دفن با یک تصور غلط تابوتم را چندین بار بالا و پایین انداختند عده ای با انگیزه خیر ولی بی اطلاع، این عمل بی حاصل را بارها تکرار کردند در صورتی که باید تابوتم را سه مرتبه (و نه یکباره) تا لب گور می آوردند که این نیز فلسفه و دلیل خاص خود را دارد. هرچه بود فراز و نشیب ها طی شد و من وارد عالم برزخ شدم...

ادامه دارد