ماجرای احتضار و  مرگ و قبر و...

 با همه ی درد و رنج های حالت احتضار و ترس و هول و هراسی که از مرگ و قبر داشتم سرانجام پس از چندین سال اقامت در دنیا و انس گرفتن با متعلقاتِ زندگی، پیمانه ی عمرم پر شد و برای همیشه از دنیا رفتم،مردنِ من باعث دردسرهای تازه برای خانواده ام شد که باید آبروداری می کردند شوربختانه بر خلاف آنچه فکر می کردم فرزندان من از ترس حرف دیگران می خواستند برایم سنگ تمام بگذارند.ملاحظات حرف و نگاه و قضاوت مردم بخشی از زندگی محسوب می شود وقتی در دنیا، زنده و تندرست بودم هر گاه می خواستیم از روی خیر و صلاح خانواده، تغییراتی در کار و زندگی بدهیم می گفتند؛ مردم ممکن است حرف در بیاورند ملاحظات بی حاصل و ترس از حرف مردم ما را از بسیاری امور باز می داشت ترس از حرف این و آن باعث ریاکاری می شد یعنی کارهایی را انجام می دادیم که قلبا" مایل به انجامش نبودیم، اینگونه ملاحظات و ترس از حرف مردم حتی در آن دنیا هم دست از سرمان بر نمی دارد و همچنان ادامه دارد.

همانگونه که اشاره شد  از زمان احتضار و لحظات آغازین مرگ، انسان نتیجه و پیامد اعمال خود را مشاهده می‌کند و از آن‌ها شادمان و یا در رنج و عذاب می شود در ساعات و روزهای اول مرگ، روح در عین این که در برزخ است، خود را در کنار بدن مادی و به نوعی متحد با آن می‌یابد و بر اساس انس زیادی که در دنیا به بدن داشته همراه  جسد حرکت می کند...

ادامه دارد