جِوونای ایمرِز و باباهای قدیم

جونُم بِرِت بِگه دِخَنَه دور هم نِشیستَه بی یِم که حرف  از عکسِ قدیمیِ مِدرِسَه بِفتی.

 مَ دِشُتم خاطِرَه  تعریف مِکِردُم که دی یُم بِچّه هَمسَیِه ما که هیفده سالش بیشتر نیس یک چیزایِ دِ  دَستِش گِفتَه ،هِ  نِگا مِنَه،هی مِخِندَه گفتُم بِچه جو، اَچی  وَر خُشکِ خُدا مِخِندَی؟ گفت: اِلِکی که نَمخِندُم،گفتُم پسرجان او که وَ دَستِت گِفتِه ای چیشِستَه؟ به گُمُونُم یَکِش تِلِزِوُنِه،اوُ یِکِه هم نون بربریست دِرس مُگُم؟ او هِم  هِرهِر بِخِندی دِ جِبابُم گفت؛ نون بِربِری کِدومِه دِگَ، اِیکِه خُردی تَرِ گوشیس که مِگِن موبایل، بِ ایهِم مِگِن تبلت،گفتم: تپه،تَپِت چیش هَستَه باز؟ گفت تبلت، تبلت، گفتم آها مُگُم تپه با ایی فَرق مِنَه،خاب بگو  ایی تَپِل مَپلِتا که مثل تِلِزِوُنه به چه دردِ مُخرَه؟ او هِم که مِثلِ نون بِربِری وَدَستِت گِفتِ ای چِکَر مِنَه؟

گفت: مِثل قِدیم نامه مِنویسِم و مِفرِستِم بِ رِ دوستا و رفِقا، هَمی اَلعون دی تَه نامَه از شیدالله و عبدالله رِسی، مَ هِم فوری  نِگا وَ دَر خَنَه کِردُم گُفُتم؛پِسِر جان دَر خَنَه که بِسته بی هیشکِم دَر مِنَزَه چِطو دعاسُلوم  از درِ بِسته وارد رَف؟ پوسچی مِگِه  ایی وِختِ شو هِم کَغَذ مِیَرَه؟ بَعدِشِم ایی دِستگا که تِ دَری  نه سیم دَرَه نِه قال دَرَه، نامه از کُجِش اَمَه؟ بِرِ  پِ کارتا اِقذِر دُرُغ دِبَنگ مَگِه، مَ خسته رَفتُم مُخُم دِخو  رُم.

 شو تا بخیر...

ترجمه؛

جوان امروز و بابای قدیم

جونم برات بگه خونه دور هم نشسته بودیم که حرف از عکس قدیمی مدرسه افتاد.

 من داشتم خاطره تعریف می کردم که دیدم بچه همسایه ما که هفده سال بیشتر نداره

یک چیزهایی دستش گرفته،که هی نگاه می کنه و با خودش می خنده،گفتم پسر جان چرا بی خودی می خندی؟

گفت الکی نمی خندم.پرسیدم اونا که دستت گرفتی چی هست به گمانم یکی از آن ها تلویزیونه و دیگری نون بربری است درست میگم؟اونم هرهر خندید و در جوابم گفت نون بربری کدوم دیگه؟ این کوچیکه گوشی است که بهش میگن موبایل،به این یکی هم میگن تبلت،

گفتم تپه یا تپت چی هست؟

گفت تبلت تبلت! گفتم آها میگم تپه با این فرق داره،خاب بگو این تبلت که مثل تلویزیونه به چه دردی می خوره،اون یکی هم که مثل نون بربریست کاربردش چی هست؟

گفت:مثل قدیم نامه می نویسیم و می فرستیم برای دوست و رفقامون، همین الآن دوتا نامه از شیدالله و عبدالله آمد... من هم فوری به در خانه نگاه کردم گفتم پسر جان در خونه که بسته بود هیچکسی هم در نزد چطوری نامه از در بسته وارد شد؟ پستچی مگه این وقت شب نامه میاره

 بعدشم این دستگاهی که تو داری نه سیم بهش وصلِ و نه سوراخ داره،نامه از کجاش اومد؟بروید پیِ کارتان این قدر دروغ می گویید؟ من خسته شدم می خواهم بخوابم شب تان به خیر...

ادامه داره