یاد حق آمد قضا این روح را

مرحم آمد این دل مجروح را

یاد حق گر مونس جانت بود

کی هوای کاخ و ایوانت کنند

گر زمانی غافل از رحمان شوی

اندر آن دم همدم شیطان شوی

مومنا ، ذکـــر خدا بسیار گویید

تا بیابی در دو عالم آبروی

ذکر را اخلاص می باید نخست

ذکر بی اخلاص ، کی باشد درست

ذکر بر سه وجه باشد بی خلاف

تو ندانی این سخن را از گزاف

عام را نبود بجز ذکر لسان

ذکر خاصان باشد از دل بی گمان

ذکر خاص الخاص ، ذکر سر بود

هر که ذاکر نیست او ، خاسر بود

ذکر بی تعظیم گفتن ، بدعت است

و اندر آن یک شرط دیگر حرمت است

هست بر هر عضو را ذکر دگر

هفت اعضاراست ذکری ای پسر

یاری هر عاجز آمد ذکر دست

ذکر پا ، خویشان زیارت کردن است

ذکر چشم از خوف حق بگریستن

باز در ایات او نگریستن

استماع قول حق دان ، ذکر گوش

تا توانی روز و شب در ذکر کوش

اشتیاق حق بود ذکر دلت

کوش تا این ذکر گردد حاصلت

آنکه از جهل است دائم در گناه

کی حلاوت یابد از ذکر اله

خواندن قران بود ذکر لسان

هر که را این نیست ، هست از مفلسان

شکر نعمتهای حق میگو مدام

تا کند حق بر تو نعمتها تمام

حمد حق را بر زبان بسیار دار

تا شوی از نار حرمان رستگار

لب مجنبان جز به ذکر کردگار

زان که پاکان را  همین بوده است کار