از زادگاهم بهمن آباد برایت می گویم از روستای دور افتاده در انتهای کویر،

روستایی که قرن هاست با کویر هم آغوش شده و به کویر بودنش می بالد،

از کویر برایت می گویم؛جایی که از شکوفه ی درختان و نغمه ی پرندگان و نمناکی سبزه ها و جویبارها و نهرها و رویش گل های ارغوانی خبری نیست.

کویر یعنی تابستان داغ و زمستان سرد،یعنی سر زمین خشک و شوره زار ،

کویر یعنی تشنگی که گیاهش می سوزد و در حال سوختن، مدام سر بر آسمان در انتظار و شاکر است،

کویر دانشگاهی است که در س صبر می آموزد،

کویر یعنی بغل بغل ستاره،

کویر یعنی بی آلایشی یعنی آسمان صاف و سکوت و تنهایی،

کویر یعنی جایی برای مراقبه،

و مراقبه همان مراقب بودن است یعنی درست گام بر داشتن و پا را از دایره بیرون نگذاشتن و به قولی؛ هر که را با خط سبزت سر سودا باشد / پای از دایره بیرون ننهد تا باشد،

این جا کویر است کافی است کمی چشم هایت را بشوییی تا مبهوت زیبایی های کویرِ شوره زار و مرداب شوی،

راستی می دانی چرا گل نیلوفر در مرداب می روید؟این گل پیام و پیغامی دارد که برای درک و زیبا دیدنِ این گل، چشم ها را باید شست، ذهن را پالوده و اندیشه را پویا کرد...

ادامه دارد