همانطور که اشاره شد مراسم سومین روز و به عبارتی مجلس ختم حاج عمو در کنار خانه ی ابدی ایشان با سخنرانی و مداحی پایان یافت، شرکت کنندگان بر گرد قبر مرحوم حلقه زدند و برای شادی روح صاحب قبر فاتحه و دعا خواندند با این که حاضرین پس از ادای احترام متفرق شده بودند ولی خانواده ی حاج عمو مکان دفن عزیزشان را ترک نمی کردند بنده هم پس ذکر دعا و فاتحه ،فرصت را غنیمت شمردم بر مزار مرحوم پدرم و استادم و مرحومه مادرم و مربی ام حاضر شدم افزون بر خواندنی ها گفتنی ها گفتم و حرف هایی از جنس آنچه که خودم و خودشان می دانند بیان کردم و مثل همیشه برای همسایه ها ،اقوام و خویشان و بیگانه و بی وارث و بد وارث هدیه تقدیم داشتم و سر انجام چون دیگران به روستا و هیئت بر گشتم،

نماز ظهر و عصر به جماعت خوانده شد ناهار نوش جان حاضرین و غایبین شد پس از صرف ناهار هرکس به دنبال کار خویش رفت ولی فرزندان حاج عمو به فکر تهیه ی مقدمات شام برای میهمانان شب بودند من هم که طبق معمول کاری از دستم بر نمی آمد به آشپزخانه می رفتم و به پسر عموها و دامادها و نوه ها به خصوص پسر عمویم اصغر آقاکه وظیفه ی آشپزی را به عهده داشت خدا قوت می گفتم!

بعد از ظهر بعضی از مهمانان مثل هادی و اخوی ام اکبر آقا و آقا داود و فرزندان حاج علی اکبر دایی و پسر عمه ها عازم تهران شدند.

گر چه بنا به سنت و رسم همیشگی، سومین روز در گذشته به معنای مجلس ختم شناخته می شود ولی برای مجلس حاج عمو،زن و مرد و کوچک و بزرگ برای صرفِ شام دعوت شده اند و به عبارتی مراسم، تا هفتمین روز ادامه خواهد داشت.شب نیز آقای محمدی آغاز سخن و مداحی کردند در پایان،یک حلقه ی کوچک گفتگو بین بنده و ایشان و....شکل گرفت که تا ساعت 24 به طول انجامید ...

ادامه دارد