سفرنامه ی بهمن آباد در شنبه 9 تیر ماه 97 (8)
در آخرین لحظه های خداحافظی از آرامگاه،نگاهم را می دوزم به همه ی قبرها،چه آن ها که با سنگ های امروزی تزئین و تعمیر شده اند و چه آن هایی که سال هاست با خشت خام و کهنه بدون تعمیر بی صاحب و دلسوز و بازمانده،به حال خود رها شده اند... ناگهان به یاد فرمایش حضرت علی (ع) می افتم که می فرماید:
آیا برای شما در آثار گذشتگان،مایه ی خود داری از گناه نیست؟و آیا در سرگذشت پدرانتان،عبرت و پند آموزی نیست اگر اهل تعقل و خرد باشید؟آیا ندیددید که گذشتگان شما دیگر باز نمی گردند؟
آری از آخرین اقامتگاه و آخرین ایستگاه زندگی یعنی گورستان می خواهم خداحافظی کنم
و دگر بار می خواهم پاسخ تو را بدهم که پرسیدی کی و چگونه بر تربت والدینت حضور یابی؛
گفتم و بازهم می گویم؛
اگر می خواهی خیر دنیا و آخرت را از آن خود کنی،
اگر می خواهی فرزندانت پس از مرگت به یادت باشند،
اگر می خواهی بعد از مرگ پدر و مادرت عاق آن ها نشوی(راستی عاق والدین می دانی چیست؟ بگذریم که بیان و قلم از گفتن و نوشتن در می ماند!)
اگر می خواهی،از قاب آینه نگاهت خوبان را خوب ببینی،
اگر درها را به رویت بسته دیدی و احساس بیچارگی کردی،
اگر کم و کاستی هایی که در دوران حیاتشان بر آن ها تحمیل کرده ای!
اگر گوش شنوا برای شنیدن حرف هایشان نداشته ای!
اگر خدای نکرده بی توجهی و کم حرمتی هایی به آن ها کرده ای!
اگر به شیشه ی دل شان سنگ پرتاب کرده ای و احیانا" آن را شکستی!
اگر نگاه مهربانه ات را از آن ها دریغ داشته ای!
اگر دلشان را نشکسته ای ولی به آن ها اف گفته ای!
اگر لقمه ای خوردی که آن ها نخوردند و به آن ها نخورانده ای!
اگر او سخن گفت و تو او را به سکوت واداشته ای!
و اگر به رویشان آوردی که گفته هایشان بی معنی و تکراری است!
دستی بر تربت پدر و مادرت بگذار آنگاه،خاکشان را سرمه ی چشمانت کن و به دور از کبر و غرور، خودت را و دلت را بشکن و به عنوان یک نیازمند و گرفتار و خسته و در راه مانده،با نیازمندی و التماس از ایشان و پروردگارت تقاضای عفو و بخشش کن تا از تو راضی شوند و برایت دعا کنند.
ادامه دارد