سفرنامه ی بهمن آباد در تیر ماه 97 (2)
مرگ همه را می خواند گویی او در یک مأموریتِ از پیش تعیین شده می خواهد ما را به جایگاه اصلی مان برساند و ما که هیچ شناختی از آن سو نداریم همچو رَحِم مادر و تولد از بیمِ هرگونه نقل و انتقال به خود می پیچیم و واژه ی مرگ برایمان هراس انگیز و دلهره آور می شود با چنین رویکردی از خویش می پرسیم آنجا کجاست؟ امروز می خواهم به مرگ اندیشی بیندیشم از این رو سکوت را بر هر گونه سخن گفتن ترجیح می دهم. مرگ تنها فرو خفتن در خاک نیست بلکه مرگ یعنی پرواز روح در آسمان که بسیار شکوهمند و زیباست،مرگ ذاتا ترسناک نیست، مرگ پدیده ای ناپسند نیست بلکه عین صواب و درستی است. مرگ فقط پلی به آخرت است. آنچه که می تواند برای برخی ترس آور باشد نتیجه اعمالشان در سرای دیگر است
امروز 5 شنبه 7 تیر ماه است خبر در گذشت حاجیه خانم رقیه (دخترخاله) نیز مزید بر علت شد ساعت 16 خانه را به قصد رفتن به ترمینال ترک می کنم سال هاست از این مسیر مسافرت نکرده ام از این رو نمی دانم برای رفتن به داورزن با چه وسیله ای می شود راحت تر سفر کرد رایزنی جواب داد و با اتوبوس سبزوار، راهی شدم ولی در ترمینال این شهر برای عزیمت به داورزن حدود 45 دقیقه از وقتم را در سر گردانی گذراندم سر انجام مشورت جواب داد و بازهم با اتوبوس خودم را به داورزن رساندم،اما این جا نیز بی درد سر نبود زیرا خطای دید باعث شد به جای اینکه در ایستگاه مزینان توقف کنم سر از پمپ بنزین در آورم که بماند...
ساعت 23:15 دقیقه با آزانس وارد خانه شدم منتظران منتظرم بودند با اصرار فراوان اشکنه را نوش جان کردم و گرفتاری های سفرم گفتم و از ساعات و زمان تشییع مرحومه دختر خاله و رفتن به مزار مرحوم حسین را جویا شدم.امشب را به خواب می رویم تا فردا ان شاءالله
ادامه دارد