ساعت 23 روز 5 شنبه 7 تیر ماه وارد بهمن آباد شدم فردای آن روز مرحومه حاجیه خانم رقیه را تا نورستان بهمن آباد تشییع کردیم سپس به مناسبت سومین روز درگذشت مرحوم حسین حاج اسدالله بر مزارش گردهم آمدیم و در پایان به هیئت حسینی رفتیم تا در مجلس ختم مرحوم شرکت کرده باشیم بعد از ظهر نیز جهت عرض ادب و تسلی دادن به بازماندگان مرحومه حاجیه خانم رقیه به هیئت ابوالفضلی رفتیم ،شعری که ملاحظه می کنید در همین زمینه سروده شده امید است مورد قبول واقع شود.

برای شادی روح همه ی درگذشتگان،پدران،مادران،پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها،اقوام و خویشان و همسایه ها به ویژه مرحوم حسین آقا و مرحومه حاجیه خانم رقیه رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات.

شعر

سفر کردم به سوی بهمن آباد

نه بهر شادی و نه خاطری شاد

در آنجا صحبت از مرگ و عزا بود

تسلی دادنِ صاحب عزا بود

حسین، حاجی اسدالله رفت ز دنیا

به یک معنا سفر کرد سوی عقبا

همان که بود یک عمر روی این خاک

سرانجام مسکن او گشت در خاک

زن و فرزند او سودی نبخشید

اجل آمد و طومارش به پیچید

یکی می گفت پدر، تاج سرم رفت

پدر تنها نرفت، بال و پرم رفت

خوشا که بچه های خوب دارند

عزیزانِ خوش و محبوب دارند

رقیه هم برفت از دار دنیا

شده حاج مرتضی تنهای تنها

مرحومه زندگی کرد خوب و آرام

زخود بگذاشت فرزندان خوشنام

مردم کردند تشریکِ مساعی

قدیم را کرد بهر من تداعی

به گورستان زن و مرد بودن آنجا

ولیکن حرف ها بود حرف دنیا

یکی می گفت گران شد جنس و کالا

یکی گفتا که سکه رفته بالا

و آن یک، انتقاد می کرد ز ملت

یکی هم گفت امان از دست دولت

نگفت هیچکس که مرگ اندر کمین است

نگفتند جای ما زیر زمین است

در این وادی سخن دارم فروان

ولیکن می کنم مختوم و پایان

به ارباب مصیبت گویم این پند

که پند قاسمِ ملا بود قند

اگرچه عجز و گریه نا صواب است

ولی خیرات و نیکویی ثواب است

بکن خیرات تا خیرش ببینی

مکن بد تا که هر گز بد نبینی

امان از بی وفایی های دنیا

نه بر جاهل کند رحم و نه دانا

بیاییم قدر یکدیگر بدانیم

رذیلت های خود درمان نماییم

یکایک می روند از دار دنیا

من و تو می شویم تنهای تنها

الهی از بلاها دور باشید

الهی سالم و مسرور یاشید

اگر چه شعر ما ناقص ادا شد

ولی قاسم دعاگوی شما شد