آنچه تحت عنوان شعری از جنس طنز و جد ملاحظه می کنید با نگاهی به زندگی دیروز و امروز و ترجیح دادن زندگی روستایی و سنت های حسنه است که تا کنون دو قسمت آن را تقدیم شد و این هم سومین قسمت.

شعر

کسی که تهمت بیجا میزنه

پشت سر غیبت دنیا میکنه

 

این فقط از روی اسم مسلمونه

کسی که آبرو برده ملعونه

 

نمی خوام با این ها قاطی بمونم

دوست دارم عمری دهاتی بمونم

 

اجازه بدید برم بهمن آباد

از این زندان بزرگ، بشم آزاد

 

اونجا خاطرات دارم هزار هزار

خاطراتِ خوب و شیرین، بیشمار

 

خاطرات از خونه های قدیمی

از باهم بودن و از شب نشینی

 

خونه های کاهگلی رو دوست دارم

آدمای روستایی رو دوست دارم

 

دوست دارم آتیش داغ کرسی رو

عشق و مهربونی و درستی رو

 

خونه های کاهگلی و گنبدی

خاطرات دوره های کودکی

 

صدای چِک چِک و نم نم بارون

صدای شُرشُره های ناودون

 

گِل میشد وقتی میون کوچه ها

تو گِلا بازی می کردن بچه ها

 

ولی الآن کوچه بچه نداره

خونه ها قفل شده هیچکس نداره

 

کوچه و خیابونای با صفا

که بودن کنارهم همسایه ها

ادامه دارد