شعری از جنس طنز و جدی(2)
آنچه تحت عنوان شعری از جنس طنز و جد ملاحظه می کنید با نگاهی به زندگی دیروز و امروز و ترجیح دادن زندگی روستایی بر شهری و همچنین با یاد کردن از سنت های حسنه ی بهمن آباد،کمی تا قسمتی فی البداهه وبدون برنامه ریزی قبلی سروده شده که می دانم مانند همیشه با کم کاستی و اشکالات فراوانی همراه است بضاعت آشپزی و دست پخت های«جد و طنزهای» بنده در همین حد است پس می شود گفت: آشپزی چنان، آشی چنین می باید که، گه شور گردد و گه بی نمک.
شعر
اونی که دخترِ دم بخت داره
به خدا بیچاره و گرفتاره
دخترش چطور بِره خونه ی بخت
وقتی زندگی شده این همه سخت؟
جهازِ عروس رقابتی شده
زندگی ها چشم و همچشمی شده
عروس خانم میره خونه ی شوهر
خوشِ اما وای به احوال پدر
خرید جهیزیه با چک و وام
بابا فکرِ چکِ و اقساطِ وام
ماشین لباسشویی،یخچال و گاز
فروشنده،چک می خاد با سود و ناز
خداوند به بنده هاش نظر داره
صبر میده به مادرای بیچاره
آدمای اهل دل کم می بینم
آدمای معتدل نمی بینم
ما شدیم آدمای مصرف گرا
شیر آب، وا می کنیم تا انتها
مصرف انرژی را سرامدیم
مصرف خوردنی ها رو اولیم
تا میگی اسراف و تبذیر حرومه
میگه حرف نزن که مال خودمه
این آدم دلش خوشه مسلمونه
حرف های مفت می زنه تا می تونه
مسلمونی به نماز و روزه نیست
اگه هست تنها نماز و روزه نیست
کسی که مصرف بیجا میکنه
کسی که خرج اتینا میکنه
ادامه دارد