محله ی مفتاباد(مفت آباد) برای امثال من و شما  نمی تواند غریبه باشد بیشتر،خود  یا دوستان و خویشان مان در این محل زندگی کرده ایم نانوایی قدیمی واقع در چهار راه حسینی را که یادتان هست؟ مغازه خوارو بار فروشی حاج موسی(بقالی دیروز و سوپر امروز) روبروی نانوایی که گویی  برای همه به ویژه همولایتی ها پسر خاله بود! به یاد دارم بیشتر اهالی آن محله از ایشان خرید می کردند خریدها هم مثل امروز این همه متنوع نبود بلکه ساده ی ساده بود مردم سر و کاری با چک و قرض و وام و بدهی و سیاست و حزب و گروه نداشتندهمه با سادگی و در سلامتِ کامل، مثل آدم با هم زندگی مسالمت آمیز داشتند از این محل کمی آن طرف تر را به گمانم کوچه ی قنات می گفتندهرچه جلوتر می رفتیم با کوچه پس کوچه های باریک و تنگ مواجه می شدیم در این کوچه و خیابان ها مردانِ زحمت کشی بودند که چه از سر عشق و یا سختی معاش، بامداد پیش از طلوع آفتاب از خانه بیرون می رفتند تا هرچه زودتر خود را به ایستگاهِ اتوبوس شرکتِ واحد برسانند و به  محل کارشان بروند، زنان خانه دار هم علاوه برخانه داری،هر روز دور هم جمع می شدند و مشغول درست کردن پاکت های کاغذی برای فروشگاه ها بودند آن روزها مردم هنگام خرید کالا به جای نایلون از زنبیل و یا پاکت های کاغذی استفاده می کردندهر روز یک موتور سوار کاغذ های مخصوص را  برای خانم های ساکنِ آن محل می آورد و پاکت های آماده شده را تحویل می گرفت و با خود می برد خانم ها برای انجام چنین کارهایی اشتیاق خاصی داشتند زیرا افزون برکار،که برایشان کسبِ در آمد می کرد بهانه ای بود برای دور هم  بودن و  درد دل کردن،خانم ها مکان های دیگری هم برای گفتگو داشتند مانند حمام عمومی که زمان در خوری را برای گفتگو و سخن چینی در آنجا می گذراندندخوش بختانه آن روزها حمام خانگی وجود نداشت از این رو خانم ها ناگزیر بودند به حمام عمومی بروند،طبیعی است که هدف از رفتن به حمام،نظافت و شستشوی ظاهری است ولی علاوه بر شستشو و پاکیزگی تجدید دیدار هم صورت می گرفت از همه مهمتر خانم های پسردار برای پیدا کردن عروس آینده ی خود و داماد کرذن پسرشان،در چنین جایی دختران دم بخت را رصد کرده و زیر نظر داشتند. از حمام بیرون می آییم و وارد آپارتمان می شویم! در گذشته ی نه چندان دور که آپارتمان نشینی در تهران و به ویژه در محله ی مفتاباد باب نشده بودخانم ها در جلو درب حیاط شان گردهم جمع می شدند و به درد دل هم گوش می دادندخوشبختانه در آن زمان تلویزیون نبود و یا همه گیر نبود و خوشبختانه تر اینکه موبایل هم وجود نداشت مردم بجای تن دادن به ارتباط های مجازی از نعمتِ ارتباط های حقیقی برخوردار بودند و به آن عشق می ورزیدند زندگی کردن و دوندگی کردن هیچ سنخیتی باهم ندارند مردم در گذشته و بر اساس طینت خود دلخوش به زندگی جمعی بودند ولی رفته رفته زرق و برق های زندگی دیدگانشان را کور کرد،از حقیقت دور شدند و  از آنجا که خودخواه شدند و همه چیز را برای خود می خواستند تنهایی را بر گزیدند کم کم مرزهای زندگی نادیده گرفته شد قبح و زشتیِ دروغ و ریا و کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن از بین رفت و همه چیز جابجاشد پول و پارتی و پر رویی شد بلای جان کسانی که »پ« نداشتند،با رواجِ چک های با محل و بی محل و گرفتار شدن در دام چشم و همچشمی،دل ها از یکدیگر دور و چشم ها از دیدنِ هم محروم  شد از وقتی سر و کله ی وسایل ارتباطی در زندگی مان نمودار شد بدی ها شکل امروزی تر و جدیدتری بخود گرفت از این ها گذشته گفتگو و همکلام شدن و نگاهِ چشم در چشم از زندگی ها رخت بر بست تا جایی که گفتگوها جای خود را به گفت های یکطرفه داد امان از دست گوشی ها و تلگرام که حتی در مهمانی های مهمی چون بله برون و خواستگاری هم دست از سرمان بر نمیدارندضرب المثلی داریم که می گویند:فلانی یکطرفه به قاضی رفته،این روزها  که ما مخاطب تلگرام شده ایم چنین حالی داریم یعنی در مقابل تلگرام قدرت تکلم و بحث و اعتراض  و انتقاد و حرف زدن نداریم اوست که برایمان هر چه می خواهد دل تنگش می گوید و ارسال می کند با این وضع اسف باری که شاهدش هستیم  افسردگی و اضطراب رو به افزایش است طلاق بیداد می کند افزون بر این، فرار جوانان از کانون گرم و یا سردِ خانه و خانواده و همچنین فحشا و منکرات و اعتیاد غم انگیز است به نظر می رسد این همه سر در گوشی فرو بردن و کسب و دریافت عکس و تصاویر و  اطلاعات،تا کنون نتوانسته کمترین مزیت و پیشرفتی در کسبِ معلومات و علم و فضیلت اخلاقی و پیوند زناشویی و دوستی و مودت داشته باشد حتی دیده شده تلگرام و بطور کل دستگاه های اطلاعاتیِ امروز باعث و بانی بد بینی و شک و تردیدِ خانواده ها نسبت به یکدیگر و ایجاد روابط خارج از عرف و دین و در نهایت موجبِ اختلاف های زن و شوهر و فرزندان و... شده است هرگز گفتهای تحمیلی و یکطرفه راه بجایی نبرده و  نخواهد برد گفتگو باید دوطرفه و سنجیده باشد چرا سنت پسندیده ی  شب نشینی و همسایه داری و صله ی رحم و دید و بازدیدها بدست فراموشی سپرده شد؟ چرا مردم چشم دیدن هم را ندارند و از یکدیگر فراری می جویند؟چه شد که دل ها اینگونه از هم دور شدند؟این روزها مراسم ختم مردگان،تنها جایی است که صله ی رحم نمود پیدا می کند در تشییع و تدفین است که اقوام از حال هم آگاه شده و هم را می بینند البته به دلیل کم حوصله بودن مردم اینگونه مجالس نیز  خلاصه بر گزار می شود از این رو شب سوم و هفتم را یکجا و باهم می گیریم با این حال بازهم جای شکرش باقیست براستی  اگر مرگ نبود باید کجا همدیگر را می دیدیم؟!

باز هم سفر کنیم به گذشته ی بهمن آباد و یادکنیم از مکان هایی که دور هم بودیم و بهانه ای می شد برای درد دل کردن.

شب نشینی ها گل سر سبد دور همی را تشکیل می داد از این گذشته، حمام قدیم بهمن آباد، سرِ کوچه ها و در قلعه ها، هنگامِ آب آوردن ازچشمه و رفتن به صحرا مکان هایی بودند برای تجدید دیدار زنان و مردان و حتی کودکان،افزون بر این هر شب جمعه زن و مرد و کوچک و بزرگ به مزار می رفتند زیارت می کردند و پس از خواندن فاتحه و خیرات برای اهل قبور  سبکبال و آسوده خاطر به خانه بر می گشتند همه چیز آرام و خوب پیش می رفت تا اینکه به اصطلاح درس خواندیم و شهری و مدرن و امروزی شدیم از وقتی مدرن و امروزی شدیم خیلی چیزها را از دست دادیم حمامِ عمومی را بستیم و در خانه هایمان حمام درست کردیم،آب ها لوله کشی شدندخانم ها خانه نشین شدند،قلعه ها را از سکنه خالی کردیم و در عوض روانه شهرها شدیم،نانِ تشکیل شده از محصول و دسترنج  خودمان را نادیده گرفتیم و در عوض نانوایی درست کردیم و ادای شهری ها را در آوردیم!

مردم روستا و بالا بودن چربی خون؟

ارتباطِ بالا رفتن چربی خونِ کشاورز امروز با ماشینی کردن کشاورزی ارتباط مستقیم دارد زیرا بجای اینکه ما تلاش کنیم و بیل بزنیم این  تراکتوراست که به جای ما کار می کند و ما به تماشایش می نشینیم در این باره سخن بسیار است که جای گفتن نیست.

بازهم گفتگو و گفتگو

بیاییم برای رضای خدا و حرمت نهادن به گفتگو و برای بهتر و بیشتردیدنِ یکدیگر حد اقل در مهمانی ها و شب نشینی ها گوشی های همراهمان را خاموش کنیم و در عوض با نگاه چهره به چهره و با تبسم و مهربانی باهم خوب سخن بگوییم و سخن های نکو بشنویم یادمان باشد ادب آداب دارد.