گرفتار دل شدن
به دلم گفتم:بیا و ازمن چیزی مخواه که مرا به زحمت اندازد و از رحمت دورم سازد،
دل گفتا:خموش باش که گر شور من نبود شوق درتو نبود و اگر شوق نبودعشق نبود و گر عشق نبودی حیات نبودی و گر حیات نبودی ممات بود و پوچی و آنگاه که رستاخیز بر پا شدبرای چه و به شوق دیدار که بر خواهی خاست؟ پس عاشق باش و عشق ورزی کن با کسی که درتو عشق را پدید آورد و تو را عشق آموخت و در دلت نهال عشق کاشت و بارورش ساخت آری تو نیز هنر عشق ورزیدن بدان و مگذار این درخت پژمرده شود و بخشکد!
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۲۷ ق.ظ توسط قـــاسم بهمـن آبادی
|