بدون تردید،با ورود تجدد زندگی مردم نیز دستخوش تغییرات اساسی شد،بخشی ناگزیر تحتِ تأثیر شعارهای دهن پرکنی قرار گرفتند که از حلقوم به اصطلاح متجددین بیرون می آمد با چنین رویکردی بود که روستا نشینان، دسته دسته روستاها را به حال خود رها کردند و راهی شهرهای بزرگ و کوچک شدند هجرت ها نمی توانست بی هزینه باشد بیشترین هزینه ای که از این بابت تا کنون پرداخت شده، از بین رفتن سنت های حسنه ای بوده که می توانست حکم شناسنامه ی فرد فرد یک ملت را داشته باشد با این توصیف،دستاویز قرارگرفتنِ فرهنگِ ملت ها به معنای تسلیم و مرگ تدریجی آنهاست همان چیزی که بعضی ها با قبول فرهنگِ غریبه درمرگ تدریجی فرهنگ و سنت های خودشان دست افشانی کرده  و به آن  افتخار می کنند..البته خیلی از آوردهای تجدد مثل؛ جاده سازی، وفور و تولید انواع خودرو،سهل و ساده شدن ارتباطات،تغذیه مناسب و...در راحت شدن زندگی امروز نقش غیر قابل انکاری  داشته، ولی  در قبال آن، فرهنگ مان مورد تاخت و تاز تجدد قرار گرفت در این بین ما هم بی تقصیر نبودیم زیرا  یا بی تفاوت بودیم ویا از این هجمه بطور شتابزده ای  استقبال کردیم برای میزان خسارات وارده از بابت قبول شتابزده ی فرهنگ غریبه،کافی است بده بستان هایی که با تجدد داشته ایم را حتی بطور عامیانه شماره کنیم.در میان مستقبلین فله ای فرهنگ بیگانه گاهی دفاع از فرهنگ خودی نیز سخت می نماید چرا که هرکس کوچکترین مخالفتی با واردات آداب و رسومِ بیگانه را داشته باشد متحّجر و واپسگرایش می نامند حربه ای که  صاحبان فرهنگ غلط به آن ها داده اند تا در صورت لزوم مورد استفاده قرار گیرد. بحثِ ما بر سر تحمیل عقاید آن هاست همان چیزی که من و تو را به پوچی سوق می دهد و از درون تهی می کند.اکنون این پرسش مطرح می شود که، آیا باید از ظهور دهها پدیده ای که همراه با تجدد وارد کشورهای درحال توسعه می شود استقبال کرد یا آن که باید همه ی آن ها را پس زد؟ پاسخ ما روشن است؛هر کالای وارداتی که از قبل برایش فرهنگ سازی صورت نگیرد ولو در کوتاه مدت سود کمی هم داشته باشد که دارد  ولی  عوارض ان در دراز مدت دامنگیر خواهد شد.محض یاد آوری، ماندن و چسبیدن به سنت هایی که جز ضرر حاصلی ندارد نیزعبث است ولی تار و مار کردنِ سنت های حسنه جز خسران عایدی نداشته و نخواهد داشت.

در این جا به قسمت کوچکی از آداب و رسومی اشاره می کنم که خود در گذشته شاهدش بوده ام این ناچیز گرچه به ظاهر جنبه ی عوامانه دارد ولی درد،درد است و برای عوام و خواص یک معنا  دارد،

یادش بخیر!وقتی کسی از اهالی روستای ما قصد سفر به مشهد مقدس را داشت، مردم با تجمع در جلو خانه اش وی  را در رفت و برگشت از سفر با چاوشی و سلام و صلوات، بدرقه و استقبال می کردند،متأسفانه رفته رفته چاوشی هم می رود تا به خاطره ها بپیوندد.

اما برای کسی که قصد سفر به تهران را داشت به جهتِ حرمت داشتنِ او،علاوه بر بدرقه ی تا روستای کاهک(روستای کاهک کنار جاده واقع شده) چارپایی را برای حمل بار احتمالی اش که بیشتر، نان محلی و قاطق بودآماده می کردند.ولی در حال حاضر هیچکس از رفت و آمد یکدیگر خبرندارد،فرقی نمی کند سفر سیاحتی باشد یا زیارتی!!

وقتی نامه رسان نامه ای با خود می آورد همه با خبر می شدند گیرنده و صاحبِ نامه  هرکه بود از کسی که خواندن می دانست درخواست می کرد نامه ی رسیده را بلند بلند بخواند همسایه ها هم سراپاگوش بودند تا ببینند آیا پسر فلانی  از او و خانواده اش هم یاد کرده، یا با رفتن به تهران، آن ها را از یاد برده است در این بین خواننده ی نامه اگر تبّحرداشت ولو اسم یکی از حاضرین درنامه بود از تبصره ی دروغ مصلحتی استفاده می کرد و همه را نیابتا" سلام می رساند.ولی از برکت موبایل و ایمیل و...این همه دلخوشی ها رفت که رفت.

یکی دیگر از آداب فراموش شده،شب نشینی های ساده و بی ریا بود همان چیزی که زرق و برق روزگار نابودش کرد.

درگذشته بزرگترها  در همه ی مراسم، اعم از عروسی و عزا نقش اصلی را داشتند ولی در حال حاضر چون با تکنولوژی روز آشنا نیست و ممکن است حرف زدنش درد ساز شود در هیچ اموری با وی مشورت نمی شود و غیر مستقیم جزو اخراجی ها به شمار می رود.

یاد ازدواج های ساده و بی آلایش بخیر وصلت هایی که هیچ پدری برای تهیه ی جهیزیه ی دخترش فشار خون نمی گرفت و هیچ دامادی مثل این روزها برای مهریه های سنگین راهی زندان نمی شد.

امروزه به لطف تلویزیون و ماهواره و دهها دستگاه فرستنده و گیرنده، فرصت همنشینی با خانواده به حد اقل رسیده تا جایی که به برکت چشم و همچشمی بجای زندگی، دوندگی می کنیم اما در گذشته،پای کرسی نشستن و گل گفتن و گل شنیدن موجب  نزدیک و نزدیکتر شدن دل ها می شد.

گفتن از صله ی رحم، نصیحت نا پذیری کوچکتر و بزرگتر، فراموش شدنِ امر به معروف،عدم رعایت قانونِ خانواده و اجتماع،اعتیاد با موادِ صنعتی سوغاتِ غرب،عدم مهرورزی و سست شدنِ ایمان و اعتقادات، خیانت های همسران و بی رحمی ها و سرقت و...بماند

در گذشته  به حدیث حضرت پیامبر(ص)  که تا چهل خانه از 4 طرف حق حریم همسایه ها را مشخص کرده بودند عمل می کردند، ولی آن چه اکنون یافت نمی شود همسایه است.!!! 

 زیاده خواهی و زود رنجی فرزندان و  همچنین آزادی بی  حد و مرزآنها،موجب تنزل جایگاه والدین به عنوان پدرومادر گردیده ولی در گذشته پدر ستون  خیمه ی خانه و مادر مربی واقعی بود.

عید نوروز بهانه ای بود برای دید و بازدید و رفع کدورت های احتمالی ولی این نیز به افسانه ها پیوست.

 باورود تجدد و پدیده هایی چون موبایل و اینترنت،رابطه ی زن و شوهر به عنوان همسر، متزلزل و بین والدین و فرزندان شکاف و فاصله افتاده است طبق آمار رسمی، طلاق و فرار از خانه و همچنین اعتیاد به انواع مواد مخدر و ارتباط و ازدواج اینترنتی و...بگذریم!!!

به قول حافظ:عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی / نفی حکمت مکن ازبهر دل عامی چند.

دستاوردهای تجدد؛

آن چه اکنون با آن سرو کار دارم و می نویسم(رایانه و اینترنت)،آب خنکی که از یخچال می نوشم،طیاره ای که مرا در اندک زمان به مقصد می رساند،لوازم روشنایی، گرمایشی و سرمایشی، تحصیل علم و دها پدیده،زائیده ی تجدد است و شکی در آن نیست این که غرب چه مقدار مدیونِ علما و اکابر و متفکرانِ شرق است هم جای بحث دارد،ما اذعان داریم فرهنگ غرب غنی و پربار است،غرب پیشرو فرهنگی است که باید آن را آموخت و بکاربرد ولی این راهم می گوییم:کاش فرهنگِ بیگانه را درهم و فله ای نمی پذیرفتیم، کاش برسر فرهنگ و آن همه داشته هایمان معامله نمی کردیم،کاش خودمان بودیم، همین!