انگار همین دیروز بود که برای آمدنت روزشماری می کردیم. شور و اشتیاقِ تو کودک، پیر و جوان و زن و مرد نمی شناسد. همه انتظارت را می کشیدیم؛ نام تو با شاد بودن گره خورده ،بدین لحاظ تصور ما این بوده که وقتی  می آیی دل هایمان نیز مالامال از شادی می شود. نه تنها لحظه شماری می کنیم بلکه همه در یک اقدام هماهنگ، راه را آب می زنیم و گل های زیبا در قدمت می کاریم، خانه را غبار روبی می کنیم ولو به ظاهر هم که شده بر چهره ی یکدیگر بوسه می زنیم! کینه از دل می شوییم و بر تن لباس نو می کنیم. همزمان با تولدت در اماکن متبرکه و خانه و... دست به دعا بر می داریم و یا مقلب القلوب می خوانیم. ولی همه چیز به خوبی پیش نمی رود یا به عبارتی ختم به خیر نمی شود؛ زیرا با آمدنت فقط سال نو می شود و حال در کهنگی می ماند. سالِ نو وقتی خوش می نماید که با حالِ نو توأم باشد. آمدی، خوش آمدی؛ ولی نمی دانم چرا  با ورودت درد های نو نیز با تو می آیند. اصلا" قصد ورود به آمار و ارقام ارائه شده از سوی مسئولینِ ذیربط، در باره ی این همه کشته و مصدوم در تصادفاتِ ایام عید را ندارم؛ بلکه پرسشم این است که مگر قرار نیست با نام و وجود تو شاد و خرم باشیم، سفره ی هفت سین بگسترانیم، با میل و رغبت از خوانِ گسترده بخوریم و بخورانیم؟ پس چرا احسن الحال نداریم؟ وقتی بلبلان را بر شاخساران می بینم که نوای عشق سر می دهند، وقتی سرسبزی و طراوت را در گیاهان مشاهده می کنم که گویی برای روئیدن از یک دیگر سبقت می گیرند، وقتی خورشید را می بینم که سخاوتمندانه و  بدونِ هرگونه چشم داشتی بر همه می تابد، وقتی می بینم ؛با طلوع خورشید عالمتاب، زمین نیز بهترین گل هایش را به او تقدیم می کند دلگیر بد حالی خود می شوم. راستی، چرا همه ی گیاهان و حتی حیوانات با آمدنت بهاری می شوند و ما دلتنگ آمدنت هستیم.؟ دلم می خواست وقتی آمدی دل هایمان نیز بهاری می شد تا از صمیم قلب یک دیگر را در آغوش می گرفتیم و از سر صدق، برای هم دعا می خواندیم. شادی را برای فرزندان و دوستان و آشنایان و همسایگان و... طلب می کردیم. دوستی ها و محبت مان شرطی و مقطعی نبود، بلکه جاری بود. کاش با آمدنت به روی یک دیگر لبخند می زدیم، به خودمان و دیگران،مهرورزی می کردیم.کسانی که به ما بدی کرده اند را مورد عفو عمومی قرار می دادیم، سپس از خدا می خواستیم،مورد بخشایش مان، قرار دهد (ارحم ترحم). اگر چنین می شد، کسبه های ما برای گران کردنِ کالای خود آمدنت را لحظه شماری نمی کردند، کسی دست به احتکار کالا نمی زد، دروغ در جامعه رواج نمی یافت، برای زدودنِ فقر و نداری هر آبرودار ی تلاش می کردیم، ربا خوری را زشت و جنگ با خدا می دانستیم، برای به دست آوردنِ مال و مقام از دروغ و تهمت احتراز می کردیم. فارغ از پوز دادن و فخر فروشی و تنها خوری، همراه با دیگر اقشار جامعه آمدن عید را مبارک می دانستیم و از ته دل به یک دیگر تبریک می گفتیم. کاش چنین می شد...