آرامش برای زندگی
همه ی انسان ها با هر رویکردی در پی کسب آرامش بوده و هستند هرکس به گو نه ای در تلاش است زندگیِ آرام و سعادتمندی داشته باشد آن چه ما را از یکدیگر متمایز می کند راه رسیدن به آن است.
ما همه مسافرانی را می مانیم که می خواهیم خیلی زود و بدون کمترین درد سری به مقصد برسیم از راهی می رویم که روندگان آن بسیارند چنین راهی همیشه نمی تواند مسافر را به مقصدش نزدیک کند ما گم کرده راهیم و راه بلدهای این جاده را گمراه می دانیم کاش پیش از رفتن، نشان راه را می گرفتیم وقتی نمی رسیم،کفش، جاده، پیچ و خم ها و صعب العبور بودن را بهانه می کنیم.تقصیر کفش ها نیست جاده را هم بی خود متهم نکنیم پای رفتن باید، پا برهنه هایی بوده اند که جاده ی لجوج بر گامشان بوسه زده است.
تفاوت روندگان دیروز و امروز
جوان دیروز روستایی، سیلوی کوچک غله اش را رزق حلال و داشتن چند حیوان خانگی را نعمتی بزرگ و بودن در کنار خانواده و نشستن بر سر سفره ی پر از برکت را هدیه ی آسمانی می دانست،وی با جوان اتو کشیده ی نازپرورده ی به ظاهر باسوادِ امروز تفاوت ماهوی داشت. جوان دیروز روستایی برای بدست آوردن آسایش بیشترزندگی ماشینی را برگزید لذا با بدست آوردن آسایش نسبی،آرامشی که از اجدادش به او رسیده بود را قربانی کرد. جوان روستایی دیروز،بر خلاف شهری ها از بودن در کنار یکدیگر و گفتگوی چهره به چهره، لذت وافر می برد در امر ازدواج آسان گیر بود، نیازی به مشاوره ی روانشناس و روانکاو تابلودارُ در قبل و بعد از ازدواج نداشت، تحت تأثیر مدرک کم خاصیت لیسانسیه و بالاتر فرار نمی گرفت برای نگاه دیگران در تالار و هتل چند ستاره مراسم برگزار نمی کرد،نظر بزرگتر ها ارجح بود و بس.
قصد زیر سئوال بردن روانشناسی امروز را ندارم ولی چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟ شاید اشتباه روانشناسی امروز این باشد؛که برای جوان روستایی و شهری نسخه ای مشابه می پیچد اگر غیر از این می اندیشید کافی است به صحبت های به ظاهر کارشناسانه ای که از تلویزیون برای عموم پخش می شود توجه کنید.! وآنگهی اگر این روش کارساز بوده که نیست، دلیل این همه افسردگی و طلاق و ناهنجاری را در کجا باید جست؟ امروزه همه می دانند، آرامش حلقه ی مفقود شده ی زندگی است ولی این پرسش مطرح می شود؛چه چیزهایی باعث به وجود آمدن آرامش و یا از بین رفتن آن شده و می شود؟ سخت گیری ها بیجا در امر ازدواج و بالا رفتن سن دختران و پسرانف داشتنِ همچشمی و برای این و آن زندگی کردن بلای آرامش است.
مدرک گرایی بلای دیگر جامعه؛
جوان به ظاهر بی سوادِدیروز روستایی که سفره ی قناعت و صداقتش پذیرای مهمان بود و رفت و آمدها و شب نشینی ها را صله ی رحم می دانست و روز و شب احوال پرس همسایه هایش بود اکنون و از وقتی عطای روستایی بودن را به لقایش بخشیده و مدرک تحصیلی اش را از فلان دانشگاه کسب کرده،در آپارتمان محل اقامتش هیچ کس را به عنوان همسایه نمی شناسد و کسی هم از او شناختی ندارد! زیرا در گذشته با آرامش زندگی می کرد و اکنون دوندگی. او که روزی به عنوان معمار،خشت بنای زندگی اش را با مصالح عشق در آمیخته بود اکنون به دنبال همان حلقه مفقوده ی آرامش است زیرا فرزندانِ شهری اش هر روز دم از اعتیاد و طلاق و جدایی می زنند.
بزرگترین مصیبت، مرگ قلب است چند سوگوار از این دست می شناسید؟
قلب های بیمار را دارویی دگر باید.
سال هاست عادت کرده ایم بر گذشته اشک بریزیم و برای آینده ی نیامده در اضطراب بسر بریم . چرا بعضی همیشه با خاطرات گذشته زندگی میکنند دیروز نیست. فردا هم نیست. امروز هست. حال را قربانی روزهای رفته و نیامده نکنیم اگر می خواهیم به آرامش برسیم؛ امروز را با شادی و انرژی و موفقیت سپری کنیم که هم آینده مان و هم گذشته توأم با شادی و موفقیت باشد.چون امروز برای فردا. دیروز دیگری است. امروز را در کنار همسر و عزیزان خود خوب دریابیم تا در آینده افسوس هدر دادن انرژی عمر را نخوریم. میگویند: پیران با گذشته زندگی میکنند و جوانان با آینده، زندگی را از کودکان بیاموزیم که با حال زندگی میکنند. نه حسرت گذشته و نه حرص آینده در ذهن و زندگی کودک جایی ندارند. امروز را که خوب دریابیم و خوب بسازیم و شاد و پرتلاش باشیم فردایمان نیز ساخته میشود.
بیاییم قیمتِ گنجها و داشتههای امروزمان را دریابیم و شکرگذار باشیم تا فردا با از دست دادن آنها نادم و پشیمان نشویم. که پشیمانی نه تنها سودی ندارد، بلکه حسرت و آه و نالههای سرد و در نتیجه افسردگی و غم و اندوههای پایدار به دنبال دارد.
شاد و آرام باشید.