آدم لجباز
يك سيب بدو خوراند ،با زور / رانده است ورا زباغ رضوان.
لج كرده پدر بزرگ سر سخت / لجباز هميشه هست بد بخت.
او همچو فرشتگان خوشبخت / اول كه بهشت بوده جايش.
شيطان زده گول وهول داده / يخ بوده و ليز خورده پايش.
سر،گركه تهي شد از فراست/ دل را كه كند زبد حراست.
از هول حليم رفته تو ديگ / از بس شكمو وساده بوده.
اسب هوس وهوا سواره / وز اسب خرد پياده بوده.
شيطان همه جاي در كمين است / تا بوده شعار او همين است.
آدم كه شكم پرست باشد / اين است ندامت وسزايش.
بيجا خورد وبهشت بخشد / ماند ،چه به غير غم برايش.
يك گاز زسيب سرخ شيطان/ عمري متاسف وپشيمان.
اي كاش در آن دمي كه شيطان/ زد راه دلم زحكم يزدان.
مي راندمش از حريم رضوان /يك عمر نمي شدم پشيمان.
آن لحظه حواس من كجا بود / اي واي شكم عجب بلا بود.
گيرم كه زن هوا پرستش / با عشوه وناز داده دستش.
كا ين خوشه ز خرمن جوانيست/ خورده است،نگفته از كه هستش.
هر مرد كه زن پرست باشد / تقدير،همين كه هست باشد.
ايكاش بشر نبود لجباز / در اول كار غور مي كرد.
يا با رفقاي عاقل خود / بيچاره نگشته شور مي كرد.
گر عقل به كله ي پدر بود / اولاد وي از چه بي پدر بود.