ســـــــــــــــــــــــفر
موضوع امروز ما سفر
سفر يعني از دياري به ديار ديگر رفتن،يعني ديدن،مشاهده پديده هاي نوظهور وقديمي كه در سرنوشت آدمي مؤثر است.
سفر لذت بخش است يك روياي شيرين است كه اگر تحقق پيدا كند گاهي خاطره اش تا ابد ماندني وجاويد مي شود بزرگان گفته اند كه سفر لازمه رشد يافتن است،سفر رفته ها،گستره ديدشان وسيع تر،كوله بار تجربه شان پربارتر است و درزندگي پخته تر عمل مي كنند،
بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي.
حال كه با واژه سفر آشنا شديم بهتر است تا اقسام سفر را هم بدانيم.غزالي در كتاب كيمياي سعادت، انواع وآداب ظاهري وباطني سفر را شرح داده كه در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد.1- سفر براي فرار از امور دنيوي:(مثل فرار از، وبا-طاعون- دشمن) بلاي عمومي
فرار از امور اخروي (مانند فرار از آنچه موجب دوري از خداوند است مثل مال و جاه كه شخص راضي به پذيرفتن آنها نيست)
سفر معنوي:(سير وسلوك الي الله) اختصاص به شخص او دارد.
مطلوب امور دنيوي:(پول - مقام وموقعيت) مثل عــلم.
سفرزيارت : مكه مدينه و......
مسافرت نوعي حركت ومعاشرت با ديگران است كه داراي فوايد ومنافع ونيز آفات ومضراتي ميباشد.
ولي يك سفر به ظاهر بي بازگشتي هم وجود دارد كه آن هم آدابي دارد ولي كمتر به آن توجه مي شود و هر چه مسافر را از اين سفر خوش آيد كساني كه با او نتوانسته اند همراه بشوند را ناخوش آيد كه معمولا" به آن ها بازماندگان مي گويند.
براي اين سفر ره توشه اي لازم است كه همه وبدون استثنا بايد با خود داشته باشيم.
در چمدانمان لباسي داشته باشيم كه به آن لباس تقوي ولباس خوف وحيا مي گويند.
بي جهت نيست كه قرآن اين همه تاكيد مي كند كه در روي زمين سير كنيد تا از گذشتگان عبرت بگيريد.
در هر حال سفر چيز خوبي است،سفر در اندرون باشد يا در برون ،آدمي را به تفكر وا مي دارد چنانچه توصيه صريح قرآن كريم مؤيد همين معنا است.
نظر كردن به عاقبت ملت ها،گروه ها،كشورها از سفر وسير در زمين حاصل مي شود ،براي ديدن خوبي ها، بدي ها،پيشرفت ها وعقب ماندگي ها بايد شال وكلاه كرد ورهسپار ديار ديگري شد گويي در سفر فكري حاصل مي شود كه در حضر دست يافتني نيست وشايد اگر در انديشه اي به دست نيايد سفري هم صورت نگرفته است.
كباب پخته نگردد مگر به گرديدن.سفر چه از نوع معنوي يا مادي وبه عبارتي چه سياحتي و زيارتي وچه اُخروي ودنيوي باشد،ره توشه آن، ،نشان دهنده بصيرت مسافري است كه سفرش را با هدفي درست آغاز كرده وبا كوله باري از پختگي و دانسته ها از سفر به حضر برگشته است،واز تو اي مسافري كه با كوله باري از سوغات به ديار خويش باز گشته اي مي پرسم،سوغات سفري كه براي همسايگان واقوامت آورده اي آيا با انتظار آنها تناسب دارد؟مي داني كه آن ها غير از سوغات معمول مي خواهند وتو اي آمده از دياري ديگر به من بگو آن همه جاده ها يي كه در نورديدي تا برسي، بگو بدانم آيا رسيدي؟تو چه چيزي را در سفر ديدي كه من در حضر نديدم وبگو تو از سفر با خودت چه ارمغاني آوردي؟ منظورم اسباب بازي هاي بچگانه وبزرگانه نيست مي خواهم بگويم اگر تو همان آدم قبل از سفري، پس مثل من در حضري،و اگر دراخلاق ورفتارت، امانت داري ات، زخم زبان زدنت،تغييري حاصل نشده،
سفري بيهوده داشته اي ،زيرا سفر،خود، يك، هجرت است وتو، هجرت نكردي وبر آنچه مي كردي وآن كه بودي اصرار داري پس سفري ديگر، بايد ورفتني، بهتر،اگر مي خواهي خودت به از اين باشي.