قاموس طبيعت و خاصيت اجتماع بشري، حركت به سوي تكامل است و زندگي هدفي شناخته شده دارد، اين كه انسان چه هدف يا اهدافي را در زندگي دنبال مي كند بستگي به نوع تفكر و تدبر او دارد، ارسطو مي گويد: شخص عاري از فضايل و كمالات، دشمن خويش و از تنهايي در وحشت است.

فرانسيس بيكن را عقيده بر اين است كه: خير اعلا و مطلق طبايع بشري عبارت است از:

1- تجري (آشکار) حقيقت، يعني عشق به آن؛ 2- درك حقيقت، يعني ستايش آن؛ 3- ايمان به حقيقت، يعني لذت بردن از آن.

يكي از فلاسفه مي گويد: احساسات بدون عقل كور است و عقل بدون احساسات جماد، و به گفته ی ديسرائيلي، عمر آن قدر كوتاه است كه نمي ارزد آدم، حقير و كوچك بماند؛ چون در عصر تحول و پيشرفت و تكنولوژي زندگي مي كنيم براي خوب زيستن ناگزير بايد ذهن خود را بارور سازيم و انديشه را به كار گيريم.دوست هر كس خرد اوست و دشمنش ناداني او، لذا هر كس دوربين تر باشد و افق ديد گسترده تري  را نظاره كند و در فعاليت هايش مقاصد عالي تر و وسيع تري در نظر بگيرد در سلسله مراتب انساني ارجمند تر است. تنها راه بقا، ابداع و ابتكار است و هر آدمي در هر سطحي بايد بداند تا بدود، بايد بخواند تا پرواز كند. البته آن كه نمي خواند از دويدن هم باز مي ماند، به راه رفتن مي رسد و بعد حتي به ايستادن و بعدتر شايد به نشستن ناچار شود و زندگي گياهي را تجربه كند، ودرپايان:

بشنو تا بداني؛

بدان تا انجام دهي؛

انجام ده تا بروي؛

برو تا برسي؛

برس تا بيابي؛

بياب تا گم شوي؛

گم شو تا يافته شوي؛

يافته گرد تا بشناسي؛

بشناس تا دوست بداري؛

دوست بدار تا دوست دار شوي.