‘عشق اصل یا کپی
عنوان انتخابی شاید ارتباطی به خرید و فروش کالا نداشته باشد
و شاید هم زنجیره ای است از همان رد و بدل کردن کالا و یا همان
خرید و فروش.
یک مثال ساده،
شما از فرو شنده ی کالا می خواهید تا در باره ی کیفیت کالایی که خریدار آن
هستید برایتان کمی توضیح دهد او ابتدا دو نوع کالا ی شبیه به هم را در کنارتان
قرار میدهد و یکی را اصل و آن دیگری را بدل یا کپی معرفی می نماید و تو
به عنوان خریدارکه اصل و فرع برایت غیر قابل تشخیص می نماید درانتخابش
در می مانی. حال میخواهم حلقه ی دیگری را به جنس اصل و کپی اضافه کنم
که شاید از نگاه شما غیر منطقی باشد و آن عشق اصل یا واقعی و یاعشق کپی
یا بدلی است
این روزها گویا عشق هم به درد اصل و کپی گرفتار شده تا جایی که گمان می رود
معنی خود را نیز از دست داده است و به علت نا بسامانی در تعریف آن هر کس با
کمترین ابراز دوستی، خود را عاشق پنداشته و درصف عشاقان قرار می گیرد
در این حالت اگر اهل قلم باشد می نویسد و می سراید آنهم بدون اینکه بداند
راه را اشتباه می رود ویا از دانستن معنی عشق عاجز است
سئوال بعدی که از دید خوشبینانه تری مطرح می شود این است :
چنانچه پذیرفته شد که درمعنی عشق راه را اشتباه نرفته ایم و حتی بخواهیم
عاشقی کنیم وعاشق باشیم بهترین لحظات و بیشترین عشقمان را باید نثار
چه کسانی بکنیم؟
آیا کسانی که کمترین قید و بند و شرطی درعشق را پذیرا نیستند لیاقت عشق
ورزیدن و ابراز آنرا از جانب ما دارند ؟ آیا می توانیم عشق کسانی را که عادات
رفتاری خود را عاشقی می دانند باور کنیم؟در این نوشته ی نا چیز قصد کالا
دانستن عشق را نداشتم بلکه به دنبال تمایز عشق واقعی و بدلی بودم.