روزجمعه و نشست خانوادگی دوباره
  از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که:
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بهترین روزی که آفتاب بر آن طلوع نموده، روز جمعه است، در آن آدم آفریده شده، در آن روز او را به بهشت وارد ساختند و در آن روز از آن بیرون رانده شده است.

همنشینی یا همان نشست خانوادگی امروز ما با احادیثی در فضیلت روز جمعه آغاز وبحث ناتمام هفته پیش را دنبال کردیم ولی یکی از اعضا در مورد ارزش تحصیل علم در جامعه ی امروزگفت:گویا در گذشته کسی برای علم آموزی از خود علاقه ای نشان نمی داده و تعلیم را  اتلاف وقت می دانسته اند  شاید به همین دلیل بزرگان، این همه بر فضیلت تعلیم و تعلم تأکید ورزیده اند و اکنون نیز در شکلی دیگر کمتر کسی به درس خواندن به معنای واقعی علاقمند است زیرا مشاهده می شود دانشجوی این زمانه،بی انگیزه،بی هدف ،بی مطالعه و بدون شناخت ،در رشته ای درس می خواند که هیچ علاقه ای به آن نداشته،به همین دلیل پس از فارغ التحصیل شدن یا کسب مدرک، درخود نوعی احساس عدم لیاقت و کفایت می کند ایشان در ادامه گفتند:آیاهر گزاز خود پرسیده ایم چرا ما عمر و زندگی خود را بر پایه آنچه که دوست نداریم بنا می کنیم؟ وقتی کسی از حرفه ی خود رضایت ندارد و به آن عشق نمی ورزد یا بی تفاوت است دراین صورت لحظات زندگی تصنعی است واین یعنی رفتارمان مغایر با هویت فکری درونمان است.

یکی دیگر از اعضای خانواده این نظر را فی الفور مردود دانست  و در باره ی ارزش عالم بر جاهل گفت: وقتی خداوند ارزش یک ساعت تفکر را بر هفتاد سال عبادت برتری داده در می یابیم که فرد یا افراد جاهل در نزد خدا و بندگانش جایگاهی ندارند.زیرا جاهل محکوم به زندگی روز مره ای است که از معنای آن بی خبر است و رفتار و گفتارش در خانواده و اجتماع تأثیر منفی دارد. و کسی هم که دارای حد اقل آگاهی و اطلاعات از معنا و مفهوم زندگی باشد در رفتار و گفتار فردی و اجتماعی اش تأثیرمثبت می گذارد و درزندگی خانوادگی اش کمتر دچار تشنج و اختلال می گردد اصولا یکی از عوامل اصلی بد اخلاقی ها،بد بینی ها و بد رفتاری هایی که در جامعه ی امروزی، وجود دارد به خاطر همین جهل و نادانی ما به معنا و مفهوم زندگی است پس کسی که بداند برای چه زندگی می کند اصول اخلاقی را در زندگی فردی و اجتماعی اش مراعات می نماید.به هرحال زندگی با همه ی دشواری ها و سختی هایش و با همه ی رویاها و آرزوهایش و با همه ی گریه و خنده هایش شیرین است به شرطی که عالمانه زندگی کنیم.

نشست خانوادگی به درازا کشید حاضرین برای تغییر ذائقه پیشنهاد کردند از حضرت مولوی دعوت کنیم تا برایمان از نی بگوید و ایشان فرمودند:

بشنو این نی چون شکایت می کند

از جدائیها حکایت می کـــــــــــند

کز نیستان تا مرا ببریده انـــــــــد

در نفیرم مرد و زن نالیده انـــــد

بلافاصله دیگری گفت:شاید همین مقدار برای یاد آوری موضوع مهمی چون لزوم عالمانه زندگی کردن کافی است؛تا از خود بپرسیم به کجا چنین شتابان می رویم و مقصد نهایی مان کجاست!؟

منظور تفسیر شعر مولوی به اینده موکول شد.