اندر باب فاصله ی فداکاری تا جفاکاری
نظر شماچیه
اندر باب فاصله جفا کاری تا فداکاری
دهقان فداکار که یادتون هست حتما" یادتونه و احتیاج به فکر کردن هم نداره، ای بابا،همون ریز علی رو میگم که وقتی دید کوه ریزش کرده از رخت و لباس خودش مشعل درست کرد و راننده قطار رو از خطر ریزش کوه مطلع کرد،و اون همه مسافر رو از خطر مرگ نجات داد.خدا رو شکر که شناختیش،خُب حالا که یادت اومد به نظر شما همین ریز علی عزیز اگه مَرد متعّلق به این دوره زمونه بود و خدای نکرده توی همین دوره، زبونم لال چنین اتفاقی می افتاد و گوش شیطون کر،سنگ ها رو هم روی ریل می دیدو صد در صد هم می دونست که قطار داره از راه می رسه و با این اتفاق دور از جون خیلی ها می میرند،روم به دیفال (دیوار) آیا لباسش،بهتره بگم لبا سشـــــو برا همچین کاری آتیش می زد؟ جواب من صد سال انکام (امکان)نداره و نداشت.شما نظرت چیه؟ اشتباه نشه،دهقان فدا کار مال اون دوره است و ایشان همیشه عزیز و محترم بوده و هستند منظورم این نسل و این دوره است وسئوالم اینه که آیا هنوزهم دهقان فداکار داریم؟ نکنه به جای فدا کار جفا کار بشیم بگذریم.
در باب اعتماد:
چوپان دروغگو که یادتونه؟برای این یکی دلیل نمی یارم چون زبونم لال، همه ی ما بنوعی این راه رو رفتیم،ولی از حق نباید گذشت. مگه منو شما چند صد سال دیگه زنده ایم همه ی اینا اون دنیا جباب(جواب)داره ،راستش، دروغهای اون دوره سنتی، دهاتی ،کوچک و خارج ازذکاوت بوده ولی به یمن و مبارکی توسعه ی شهرها و وفور دستگاههای اطلاع رسانی و درس و دانشگاه و مطالعه و اینترنت وآنترنت همه ی کارها راحت و مدرنیزه شده حتی دروغ گفتن، مخصوصا" که اون وقتا هنوز دروغ مصلحت آمیزهم معمول و مرسوم نشده بود و به همین اعتبار کارهاشون به سختی پیش میرفته ولی اکنون و خوشبختانه در سایه هوش و ذکاوت مردم و زد و بندها و وجود وسائل ارتباطی و اطلاع رسانی، مردم این دوره و زمونه ،مدرن تر و آبرومندانه تر، همسر به همسر،پدر به فرزند،فرزندبه پدر،همسایه به همسایه،مشتری به خریدار،خریداربه فروشنده،پسر به دختر،دختربه پسر،هنگام خواستگاری،هنگام طلاق،هنگام مرگ،بالای قبر،پایین قبر، درکوچه،درخیابان،درخواب،دربیداری همه به هم، دروغ میگن وهمه هم میدونن که بهشون دروغ گفتن ولی... بگذریم سئوالم اینه که اگه چوپان دروغگو توی همین دوره و زمونه ای که من و شما مثلا" زندگی میکنیم و دور از جون چوپان، بلانسبت ،او هم با ما بود اگر صدها بار هم فریاد میزد گرگ آمد گرگ آمد حتی یک نفر به حرفش گوش می داد و به کمکش میرفت؟ میخواستم از اعتماد مردم در گذشته و حال بنویسم که نتونستم .شما نظرت چیه؟