گفت: باید چکار می کردم
گفت: باید چکار می کردم وقتی خواستم بغلم کنن گفتن راه برو وقتی خواستم راه برم گفتن می
افتی وقتی
خواستم ابراز وجود کنم گفتندهنوزبچه ای وقتی خواستم کودکی کنم گفتند تو دیگه بزرگ
شدی.
وقتی خواستم حرف بزنم گفتن لال شو، وقتی خواستم ساکت بشینم گفتند مگه لالی؟وقتی خواستم
تو خونه باشم گفتن شدی زن خونه وقتی رفتم بیرون از خونه گفتن شدی بی خیال خونه وقتی
خواستم زندگی کنم راهم رو بستند وقتی خواستم ستایش کنم گفتن خرافاته وقتی خواستم عاشق ب
بشم گفتن دروغه وقتی گریستم گفتن بهانه است وقتی خندیدم گفتن دیوانه است.وقتی کار می کردم
گفتن حریص شده وقتی کار نداشتم گفتن خیلی تنبل شده وقتی زن نداشتم گفتن زمین زیر پای مرد
و زن عزب می لرزه وقتی زن گرفتم گفتن خودشو بیچاره کرده وقتی بچه نداشتم گفتن یه بیماری
داره که بچه دار نمی شه وقتی بچه دار شدم گفتن برا حرف مردم بچه دار شده وقتی به زنم
احترام میزارم میگن زن ذلیله وقتی احترام به زنم رو نشون نمیدم میگن مثل باباش بد اخلاقه
وقتی به قول امروزی ها اقتصاد خونه رو مدیریت میکنم میگن خسیسه وقتی پول دستم
بیاد بیشتر به خونه میرسم میگن ولخرجه،وقتی توی مجلس عمومی بالای مجلس می نشستم
گفتن هنوز جای نشستنش رو نمی دونه وقتی پایین می نشستم گفتن برا که به چشم بیاد پایین
نشسته،وقتی آرام ذکر میگفتم گفتن تظاهر میکنه وقتی تو دلم ذکر میگفتم گفتن انگار مسلمون
نیست و.....................
راستشو بخوای من هم مثل شما از اینهمه گفتم و خواستم خسته شدم بهش گفتم شما استراحت کن
تا منهم یه چند کلمه ای بگم وقتی ساکت شد من این شعر سعدی رو براش خوندم که فرموده:
بکوشش توان دجله را پیش بست
نشاید زبان بد اندیش بســــــــــت
ادامه شعر رو خواهم نوشت