خدارو شکر که با زبون خوش نرفت و سر انجام با زور بیرونش کردن. بهتر بود از اول حد و حدودشو  میشناخت. واقعا" زبون خوش حالیش نبود. دیدی چه جوری لم داده بود نمی خواس تخلیه کنه؟ باور ت نمی شه،من هم مثل خیلی از هموطنای خوبم روز شماری می کردم تا هر چه زودتر خالی کنه ولی لجاجت کرد. تصور من اینه که اگه میخواستن نرم باهاش حرف بزنن،حالا حالا می خواست بمونه هر چه بود که یا دعای شماها کارساز شد یا ترس توی دلش جا کرد و رفت که رفت دیگه  داشت آبرو ریزی درست  می کرد آخه  روزی نبود که توی کوچه و خیابون از جا خوش کردن این حرفی به میون نیارن.خب خدا رو شکر که همه ی کشور شادشدن شما هم شاد باشید خدا حافظ

گفت:

میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس    خفه می سازد اگر آید وبیرون نرود

 

داشتم ازتون خدا حافظی می کرذم که بعد این همه، تازه این دوست عزیز می پرسه منظورت کیه؟ بابا پاییز رو می گم که به زمستون جا نمی داد حواست کجاست ؟ دیدی زمستون با چه وضعی پاییز رو از خونش بیرون کرد؟