سلام به مردان و زنان روستا و زادگاهمان(3)
و سلام به مادران که با خمیر مایه عشق نان می پختند
همانگونه که اشاره شد ما وارثِ میراث هایی هستیم که شاید در غوغای شلوغیِ خبرهای راست و دروغ از این همه داشته ها بی خبریم و چون چشم هایمان پر شده از بی ارزشی ها ارزش ها را به درستی نمی بینیم
میراث هایی مانند این همه کتاب و کتابخانه ها
و سنت های حسنه ای که احسن بودند
و بناهای مسکونی و تاریخی و معماری های بی بدیل
و سردابه ها و حوض ها و آب انبارها و پل ها
و این همه تکایا و حسینیه ها که گره خورده اند به عشق خاندان عصمت و طهارت (ع)
و پذیرا شدن از این همه امام زادگانی که در طول تاریخ مهمان ایرانی ها شدند
آنچه اشاره شد تنها یک نکته از هزاران است بنا بر این نمی توانیم خود را پیشرو و گذشتگان مان را پسرو بدانیم که اگر چنین کنیم تربیت خودمان هم زیر سؤال می رود
افزون بر یادگارهایی که به آن پرداختیم می شود از رعایت اخلاق و حرمت ها و عشق های واقعی آن روزگار نام برد که زن و شوهر به معنای واقعی عقد می شدند و دل هاشان به هم گره می خورد و پیوندشان نا گسستنی بود عشق های پاکی که با عشق های کاذب و مجازی و مزاجی و زود گذرِ امروزی ها قابل قیاس نیست
و به همین بهانه می شود سلامی دو باره کرد به زنان و مردانِ غیرتمند روستا به عنوان دو یار وفادار و غمخوار یکدگر که در تنور گرمِ دلشان نان محبت می پختند و سخن بجا می گفتند
و یاد کنیم از تنورهای سنتی که دود هیزمش به آسمان می رفت و فضای کوچه و خیابان پر می شد از عطر و بوی بوی نانِ پنجه کش و فتیر آجاری و فتیر کنجدی که مادر با خمیر مایه ی عشق و محبت می پخت...
ادامه دارد