خودش می گفت 85 بهار را پشت سر گذاشته و تا چند روز دیگر وارد 86 سالگی می شود پیر مرد با لبخند ی که نشان از اوج رضایتمندی داشت گفت می خواهد مثل همیشه تولدش را آرام و بی سر و صدا به خودش تبریک بگوید
وقتی پرسیدم زن و بچه هم داری؟قهقهه ای زد و گفت:همسر یکی خدا یکی ولی تا دلت بخواهد فرزند و نوه دارم برای تولدم کسی را به زحمت نمی اندازم معمولا" جشن تولد من شکر و شکر و شکر است چه جشنی و چه کلامی بهتر از شکر خداوند؟
پرسیدم چرا خدا رو شکر می کنی؟
با شگفتی نگاهم کرد و گفت: برای اینکه خداوند چشمانی داده که می توانم بخش کوچکی از این همه نعمت ها و نشانه هایش را ببینم البته شکر من شاید با دیگران متفاوت باشد
من و از بوییدن یک برگ گل و جویدن و بلعیدن و هضم یک لقمه غذا و نوشیدن یک جرعه آب، لذت وافر می برم و خدا را بی نهایت شکر می کنم
وقتی می بینم در اوج سلامتی جسم و جان هستم و خانواده ی سالم و فرزندان صالح دارم
وقتی می بنیم با وجود این همه گناه پرده پوشی کرده و در عوض، آبرو داده او را شکر می کنم
وقتی به دعاهای پر خیر و برکتِ پدر و مادرم فکر می کنم خدا را شکر می کنم
وقتی می بینم نعمتِ سر پناه و معرفتِ دوستان خوب و امنیت کشور و لقمه ی حلال دارم خدا را شکر می کنم
وقتی می بینم مرا محتاج مخلوق بد کردارش نکرده او را شکر می کنم
خداوند به لطف خودش اخلاق خوب و روحیه گذشت عطا فرموده او را را سپاس می گویم...
ادامه دارد