خاله جانِ من که عمرش دراز باد 122 بهار را گذرانده چشم شیطون کور از لحاظ جسمی و روحی سالم است خاله جان دوازده پسر و 4 دختر دارد که هر کدام از هم بهتر می درخشند زمین های حاصلخیز و احشام و گله ی گوسفندش زبانزد است اما نمی دانم چرا گاهی چنان آه عمیقی از دل بر می کشد که اطرافیان از سوز آه او احساس سوختن می کنند همین دیروز این اتفاق رخ داد وقتی دلیل آه کشیدن خاله جان را پرسیدم گفت:من هزار یک غم دارم گفتم خاله جان! یکی از غم های مهم و آزار دهنده ای که داری بگو شاید کمکت کنیم؟خاله جان گفت: الآن سه روز است مرغ ما می رود خانه همسایه تخم می گذارد دانه از من فضله اش اینجا تخم مرغش اینجا و اونجا!
بعدش با تشر رو به من کرد و گفت: تو هر روز خز عبلات می نویسی و چرت و پرت تحویل مردم می دهی یک چیزی برای این هایی که با مسخره بازی دست می زنند و هورا می کشند و شادی می کنند بنویس و بگو این کارها خلاف اسلام است
اولش هر چی فکر کردم منظور خاله جانم را درک نکردم ولی رفته رفته از لابلای صحبت هاش متوجه شدم منظور خاله جان برنامه های شاد و مناسبتیِ حسینیه معلی است گفتم خاله جان این برنامه شاد و شادی بخش و فرحبخش مورد قبول علمای اعلام است و مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفته برنامه های شاد حسینیه معلی حد اقل برای ساعتی غم زدایی می کند و اثرات خوبی دارد چرا شما مدام به دنبال غم می گردی؟چرا برای دلت غم پیدا می کنی؟شما باید به این عزیزانی که شادی را به دل ها عرضه می کنند خدا قوت بگویی نه اینکه با وجود علمای اعلام فتوا دهی این کار خلاف اسلام است مگر تو از اسلام چه می دانی یا چقدر می دانی؟ من و شما باید در حد و اندازه و قواره عقل و دانش و علم مان سخن بگوییم و قضاوت را به اهلش واگذاریم...
ادامه دارد