هشتم آذر 1402
در باره بهمن اباد روستایی بر پهن دشت کویر می نویسم که کویر آباد نیز هست!
از بهمن اباد می گوییم که بیشتر خانه هایش به مرگ بسته شده و بر چهره ی آدم هایش گرد و غبار تنهایی نشسته و به عبارتی بچه ها را بال و پر دادند و تنها مانده اند
البته تنها بودن،غم انگیز نیست ولی تنها شدن غم انگیز است که این دو با هم فرق دارند در تنها بودن اگر به انتخاب و خود خواسته باشد رشد و بالندگی نهفته است ولی در تنها شدن چنین نیست
وقتی روزگار تنهایت بگذارد و یا تنهایی را بر تو تحمیل کنند وقتی در جمع راهت ندهند وقتی گوش برای شنیدن حرف هایت پیدا نکنی تنزل فکر و آلزایمر و دیگر امراض جای تنهایی ات را پر می کنند
در تنهاییِ خود خواسته آدمی فکر یا تفکر می کند و می اندیشد (فکر مربوط به حال و اندیشه مربوط به گذشته است) در تنهایی است که انسان تصمیم های مهم و مهم تر می گیرد آری تنهاییِ خود خواسته هر گز بد نیست بلکه تنهاییِ تحمیلی و به عبارتی تنها شدن دردناک است و در این بین بیکسی مادر غم ها و درد بزرگی است
بی کسی یعنی بودن ها هم برایت خوشحال کننده نیستند
تنها ماندن یعنی با اینکه در جمع خانواده و در کنار همسر و فرزندانت هستی ولی گویی نیستی که گفت:من در میان جمع و دلم جای دیگر است
تنهایی یعنی با تو همنشین نشدن
تنهایی، تنها کمبود ارتباط نیست که بیشتر نبود اشتراک است به این معنا که می بینیم خانواده ای را که سال ها زیر یک سقف زن و شوهرند ولی از تنهایی و دوری قلب ها و حتی احساس بیکسی رنج می برند
از بحث مان در باره ی وطن و زادگاهمان دور شدیم که پیش از این گفته بودم هیچ کجا همچو وطن نباشد...
ادامه دارد