بچه های روستا پیشتاز و سَروَر شهری ها
همانطور که پیش از این ذکر شد بهمن آباد در گذشته شهر بزرگ و آباد بوده و دوره های درخشانی را طی کرده است هر قلعه ای از قلعه چند ملای بنام و مورد احترام داشته است از چنین روستایی همین انتظار می رود که فرزندانی اهل فکر و قلم و بیان و با تربیت داشته باشد خدا را شاکریم در دورانی که هنوز موبایل متولد نشده بود عزیزانی با درس خواندن و کار کردن و خدمتگزاری و نوکری اهل بیت و... آبروی خود و خانواده و روستا را حفظ کردند وقتی می بینیم و می شنویم عزیزانی با زحمت و دست رنج خودشان شبانه روز درس خواندند واکنون در شغل های آبرومندانه ی تدریس در حوزه و دانشگاه و معلمی و دفتر اسناد رسمی و وکالت و مهندس و ...در حال انجام وظیفه هستند و یا بازنشسته شده اند خوشحالی مان مضاعف می شود البته این ها ثمره ی سفره ی صداقت و نان حلال پدر و مادرهای آن روزگار است زمانه ای که مرزهای حلال و حرام شناخته شده بود و فرزندان، حرمت والدین را به جان می خریدند و پدر و مادرها هم در تربیت فرزندان کوشا و استاد زمان خویش بودند شوربختانه در زمانه ای زندگی می کنیم که هر کس کار خودش را می کند و راه خودش را می رود تفرقه در خانواده بیداد می کند و حتی روز بروز بیشتر می شود
مادر چادری دختر بی حجاب،
پدر مسجدی پسر بی نماز،
ارزش حرف پدر...
نمره ی همنشینی و کنار هم بودن و نگاه چهره به چهره و حرمت ها صفر به اندازه درِ قوری است
یاد چراغ جادویی گردسوز دهات مان به خیر که اعضای خانواده گردش می نشستند چای عشق می نوشیدند و سخن به صواب می گفتند
وقتی از دلخوشی های دیروز می گوییم منظورمان قبل و بعد از ظهور موبایل و ماهواره و این همه دستگاه اطلاعاتی و بمباران خبری است باور دارم چون گوش ها از صداهای نا متجانس پر شده صداهای حق شنیده نمی شوند
درس خوان های بهمن آباد خوش اقبال بودند که آن وقت هنوز موبایل متولد نشده بود و الا باید پدر مادرها محض رقابت و همچشمی هم که شده موبایل می خریدند تا فرزند دلبندشان از قافله ی خودنمایی عقب نماند...
در ضمن تشکر می کنم از برادران و خواهران سویزی و بهمن آبادی که موضوعِ دلخوشی های دیروز و امروز را برای فرزندان شان مفید دانسته اند و با لطف خودشان بنده را محرمِ راز می دانند
ادامه دارد