دل خوشی های دیروز و امروز(3)
کودکان سالم و شاداب دیروز و کودکان بیمارگونه امروز
فرزندانِ تربیت شده ی روستایی وقتی به شهر آمدند دیدند اینجا بر خلاف روستا همه چیزش کپی از روی دیگران است
در روستا که بودیم کسی کپی کردن نمی دانست تا اینکه پایمان به شهر باز شد کم کم متوجه شدیم اینجا هیچکس خودش نیست اصلا" کسی سرِ جای خودش نیست و زندگی ها کپی از روی زندگی دیگران است تصورمان این بود که با کپی کردن از روی دیگران زندگی آرامتری خواهیم داشت نفهمیدیم زندگی پرسش های مختلفی را در برگ های مختلف و برای آدم های مختلف طرح کرده که هر کدام جواب خاص خود را دارد و درک نکردیم در دنیا و آخرت هر کس باید به پرسش خاصی که از او می شود پاسخ دهد و نفهمیدیم جواب دادن از روی دیگری راه به جایی نمی برد این بود که هرکس در جایی قرار گرفت که آنجا جای او نبود و از همه بدتر به داشته های عاریتی که کپی کردن از زندگی دیگران بود فخر و مباهات کردیم ما به چیزهایی فخر کردیم که نقشی در ایجاد آن نداشتیم فخرکردن به چیزهایی که انسان نقشی در خلق و ابداع آن نداشته یک پول سیاه هم نمی ارزد.
از بازی ها و شادابی و جست و خیزهای بچه های دیروز و از دلمردگی و عصبی بودن و حبس های خود خواسته ی نسل امروز در آپارتمان و خانه های محقر و کوچک می گفتیم از بچه هایی که در یک مجتمع چند طبقه زندگی می کنند ولی حتی یک دوست و همراه و همبازی ندارند نسلی که تنها مونس و سر گرمی اش یک گوشی است که آن هم فاتق نان نیست و قاتلِ جان است...
ادامه دارد