کاش و اما و اگرهای زندگی(2)
کاش و کاش و کاش
کاش می شد همه ی نو آوری های این دوره را تحویل زمان می دادیم و در عوض صفا و صمیتِ قلب های زنان و مردان گذشته را باز پس می گرفتیم
کاش می شد گوشی هایی را که هم لعنتی هستند و هم رحمتی از دست کودکان مان می گرفتند و وسایل بازیِ ساده گذشته را به آن ها می دادند
کاش مثل گذشته بچه ها جایی برای دویدن و بازی کردن داشتند
کاش آپارتمان این قفسِ تنگ و زندان گونه ساخته نمی شد
کاش می شد آسایش را با آرامش جابجا کرد و مهر ابدیت بر آرامش زد
کاش در ازای وسایل و ابزارهای آسایش، آرامش مان را از ما نمی گرفتند
کاش می شد دو باره رسم همنشینی و شب نشینی را احیا کرد
کاش می شد یک بار دیگر اعضای خانواده پای کرسی با هم گفتگوی چهره به چهره داشتند
کاش می شد دم از طلاق و به اجرا گذاشتن مهریه نزد
کاش می شد ازدواج ها و انتخاب ها را سخت نمی گرفتیم
کاش می شد بر گردیم به روزهایی که همسایه داشتیم
کاش می شد از کوچه پس کوچه های روستا بوی خوش نان را استشمام کرد
کاش می شد مانند قبل به دور از تشریفات مهمان می شدیم و مهمان مان می شدند
کاش می شد چون گذشته بدون چشم و همچشمی زندگی کرد
کاش روزی شاهد مرگِ فخر و افاده و خودنمایی های زندگی سوز باشیم
کاش می شد زندگی را از سر خط بنویسیم
کاش شاهد مرگ تدریجی آدمیت نبودیم
کاش...
ادامه دارد