طنزِ جدی!

دردهای کهنه با خودش،کهنه گیِ فکر می آورد و در نتیجه سّد راه پیشرفت و تعالی انسان می گردد می گویند؛ حیوانات چند قدم در این گونه موارد از انسان ها جلوترند! زیرا به گذشته نمی اندیشند و چون از آینده هم ترس ندارند دچار افسردگی و خمودگی و چه کنم چه کنم نمی شوند ننه کلوی ما اخلاق خاصی داشت یکی از آن همه اخلاق این بود که هنوز لقمه صبحانه در حال فرود به سطل(معده)بود آهی عمیق می کشید و می گفت ناشتای امروز را که خوردید فردا چی بخوریم؟به همین دلیل هر گز از خوردن لقمه ی حاضر و آماده لذت نمی بردیم.
ننه کلو تخصص به واکاوی و یاد آوریِ دردهای کهنه داشت دردهایی که یک روزی به عنوان مهمانِ نا خوانده، بخشی از روح و جسم شان را کاهیده بودند و تاریخش تمام شده بود
هر دردی به جز غم از دست دادن عزیزان تاریخ انقضا دارد ولی ننه کلو به این اصل اعتنا نداشت و برای یک حرفِ تلخی که 30 سال پیش شنیده بود سالی دو بار جنگ و شیون به راه می انداخت یادم آمد زن و شوهری بودند که هیچ مشکل خاصی با هم نداشتند ولی شوربختانه زن خانه مدام به دنبال درد یا دردهای کهنه می گشت وقتی دردی نمی یافت خواهر و مادر شوهرش را بهانه میکرد که آن روز چپ نگاه کرده اند و اگر شوهرش حرفی می زد می گفت: باز رفتی پیش مادرت پُرِت کرد؟
آنچه من از رفتار ننه کلو فهمیدم وی در به راه انداختن دعوا استاد بود ولی در آشتیِ بعد از دعوا هیچ مهارتی نداشت این بود که سکوت او به معنای ختم دعوا و آشتی نبود که آتشی بود زیر خاکستر!...
ادامه ارد