این جا تهران است
این جا تهران است شهر دود، شهر بوق، شهر شلوغ، شهری که مردمش نسبت به هم بیگانه اند، بی تفاوت اند، شهر بی همسایه، شهر بی همراه، شهر بی همراز، شهر بی همدم، این جا همسایه اش سایه ندارد، زیرا احساس نیاز نمی کند او را محرم نمی داند هم دیگر را نمی شناسند و نام هم را نمی دانند، پس حال هم را نم پرسند. شهر تلمبار شده ی جمعییت در طبقات، ولی بی خبر از احوال یک دیگر، شهری با ساختمان های مرتفع، که چشم را خیره می کند. فروشگاه هایی پر از خوردنی ها و پوشیدنی ها که چشم را نوازش می دهد و خودرو هایی که با یک سر نشین در حال تردد اند که اعصاب پیاده را سایش می دهند و همه ی این ها نشان از فاصله ی طبقاتی جامعه ای است که هست و نباید باشد. این شهر از منظری گویا خالی از سکنه است، شهر بی دردان دردمند، شهری است که به گفته ی مسؤلین پرندگان نیز از این جا کوچ کرده اند. این شهر پیش کسوت بریدن صله ارحام است، شهری که بین دل ها جدایی افکنده، این جا تهران است که مردمانی از اقوام و قومیت های مختلف را در خود گرد آورده، در این شهر تهرانی نمی بینی ولی مدعی تهرانی بودن فراوان است، هنوز جوانانشان به تهرانی بودن دل خوش اند ولی روستاییان با سواد آن ها را اداره می کنند، شهری است که آلوده بودنش شهره ی آفاق شده و امراض قلبی مردمش نیز زبانزد و ضرب المثل است. شهر پر دروازه ی بی دروازه، اگر شما نیز مانند من فقط یک روز بر بلندایی به ایستی و تردد این مردم را ببینی در خواهی یافت که آنان چگونه از کنار هم بی حوصله و خشمگین و بی تفاوت عبور می کنند. مردم این شهر حالشان ناپایدار و رنجشان بی شمار و راهشان ناهموار است. البته ناامید نیستم چون چندین سال پیش نسیم شمال گفته:
بعدازاین تهران گلستان می شود / در دکانها نان فراوان می شود
گوشت های شیشک ارزان می شود/ غم مخور آرام جانم غم مخور