سفر به بهمن آباد (3)
«حضور بر مزار مردگان ساکت و بی آزار»
تجربه ی نخستین شب بهاری در زادگاهم دل انگیز بود سرِ شب به انبوه ستاره ها خیره شدم و دگر بار باب گفتگو با آن ها را آغاز کردم هنوز هم دلم می خواهد مانند دوران کودکی ستاره چین آسمان باشد
صحرای کویر که عاری از نورهای مصنوعی است جذابیت خاصی برای رصد کردنِ ستاره ها دارد در صحرا هرچه به کویر نزدیک تر می شویم گویی فاصله ستاره ها با ما کم و کمتر می شود باید با صبر و حوصله چشم به آسمان دوخت و از آن همه درخشش و زیبایی های وصف نا پذیر، خالق را تسبیح و سپاس گفت.
امروز در اولین اقدام به دیدن زندگانِ ساکت یعنی اموات رفتم بدیهی است در سر راهم نخست در کوچه پس کوچه های خراب آبادی که خرابه اش می خوانیم گشت زدم و در باره دیوارهای راست قامت و خانه های سقف فرو ریخته تفکر کردم و با این احساس که صدایم را می شنوند یکی از عمارت ها را خطاب قرار دادم؛ کجا رفتند سازندگان شما؟
زنده های ساکت و بی آزار گویی در دل خاک انتظارم را می کشیدند از این رو دعای جمعی کافی نبود و باید در کنار خانه هایشان زانو می زدم و هدیه هایم را تقدیم شان می کردم با این نیت درب خیلی از خانه های اهل قبور را زدم اطمینان دارم با دیدنم و هدیه هایی که تقدیم شان کردم خوشحال و مسرور شدند.
ساعتی پس از احوالپرسی با مردگان بی آزار مانند روال گذشته به نورستان سویز رفتم از تعداد فراوان در گذشتگانِ آشنا حیرت زده شدم مانند همیشه به شهدا عرض ادب کردم و دقایقی کنار خانه ی آخرت حجت الاسلام شریعتی این روحانی صبور و متین و قانع و خوشنام نشستم و برای شادی روحش هدیه ویژه تقدیم کردم ویژگی منحصر به فرد نورستان سویز این است که مردگانی از بهمن آباد و مزینان و کاهک و امین آباد و .. را در خود دارد روح همه ی در گذشتگان چه با وارث و یا بی وارث و ...شاد و مسرور باد...
ادامه دارد