سفر به بهمن آباد (2)
«حضور چند باره در خراب آباد»
کتاب قطور تاریخِ نیاکانم در لابلای خرابه های زادگاهم بهمن آباد یافت می شود خرابه ها در دل اسراری دارند که می توان از دل چاه های رو باز به آن ها پی برد چاه هایی که وقتی نگاهشان می کنی گویی دهانشان باز است و می خواهند با تو سخن بگویند،وای که آدمی جه حالی پیدا می کند وقتی با جمعیت بی صدا و پرصدای رفتگانِ خاموش و در خاک خفته ی گورستان قدیمی و بنا کنندگان خانه های بی سقف خرابه ها همکلام می شود،باید تنهای تنها و بدون همراه و رفیق گذرت به قبرستان کهنه و بی نام و نشان بهمن آباد بیفتد و از نزدیک با سازندگان بناهای خرابه ها و صاحبان قبرهای قدیمی همسخن و همراز شوی من از کودکی قبرهای کهنه را دوست داشتم و با ساکنین آن قبرها راحت بودم اگر دقت کرده باشید کمتر کسی به قبرهای قدیمی نزدیک می شود و برایشان فاتحه می خواند هیچکس برای آنها خیرات نمی کند نشانه های قبورشان نیز بر اثر باد و باران های سخت از بین رفته و اکنون قبرشان یا گودال هولناک شده و یا محل رفت و آمد رهگذرانی که نمی دانند دیر یا زود گورهای آنان نیز محل تردد دیگران خواهد شد، بی تردید گذر زمان و از دنیا رفتن بازماندگانِ فعلی و همچنین بادهای فصلی نه تنها خاک شان بلکه نام و نشان شان را برباد خواهد داد بنده با قبرهای قدیمی و فراموش شده مأنوس ترم تا قبور بَزک کرده و تزیین شده ی امروزی...خراب آبادِ بهمن آباد جایی است که ساکنان و سازندگانِ عمارت ها و خانه های مستحکم ولی بی سقف،از عبرت های روزگار برایمان می گویند و خشت خشتِ بنای خرابه ها از جشن و سُرور و غم و غصه های مردمانِ آن دوران حکایت ها دارند...
ادامه دارد.