گلهای امیدت پژمرده مباد
گفت: هیچ امیدی به زندگی ندارم از حرف و نگاه مردم خسته شدم
از حرف ها وتهمت هایی که به او نسبت داده بودند غمگین و ناراحت بود روزی نزد عالمِ عاقلِ با تجربه ی سرد و گرم روزگار چشیده سفره دل گشود و از تهمت های این و آن و رنج و غصه های چند ساله اش گفت و گفت.
عالمِ مردم شناس لبخندی زد و گفت: از مردمی که نعوذ بالله برای خدا و پیغمبر حرف می زنند نباید انتظار داشته باشی برای تو حرف نزنند؟ با این حال هر گز از تهمت ها و غیبت ها و پشت سر گویی ها اظهار خستگی مکن که تأثیری در اراده ی حرفسازان ندارد البته آنچه در غیابت گفته اند همه اش خیر است و شری در آن نمی بینم!
مرد گفت: استاد! کجای این کار خیر است که مرا تهمت زده اند و آبرویم را نشانه رفته اند؟
استاد گفت:اول این که هر روز شخص یا اشخاصی بی آنکه خودت خبر داشته باشی عمله ی تو شده اند و برای سرای آخرتِ تو کار می کنند
مرد پرسید: چطور چنین چیزی ممکن است؟
استاد گفت: چون غیبت و تهمت جنبه ی حق الناس دارد تهمت زننده و غیبت کننده هر کار خیری که انجام دهد اجر و پاداشش را به کسی می دهند که حقش ضایع شده و اگر در اعمالش ثواب نداشته باشد باید بار گناهان تو را بر دوش بکشد خدمت از این بالاتر؟آیا این مهم نیست که عده ای تهمت زن،خودشان را به جهنم بفرستند تا تو به بهشت بروی؟ کجای این کار بد است که افرادی آینده تو را آباد و داشته های خود را خراب کنند؟البته ما مشوق نیستیم بلکه از خداوند یاری می جوییم تا به دیگران تهمت نزنیم و غیبت نکنیم باید اعمال نیک و ثواب هایی را که می توانند توشه آخرت مان باشند حفظ کنیم و رایگان از دست ندهیم ولی اگر چنان کردیم چنین حکمی در انتظارمان است.
مرد با خوشحالی گفت استاد! ممنونم که نا امیدی ام را تبدیل به امید و بوستان دلم را پر گل و آباد کردید حال از شما ذکری می خواهم که بیش از این آرام شوم!
استاد گفت:مدام بگو داور خداست داور خداست داور خداست و نیاز به هیچ ذکر دیگری نیست.