قلم بنویس تا آرام گیرد این دل تنگم(7)
قلم از زندگی بنویس،
زندگی خودمان نه دیگران!
وقتی زندگی را از روی این و آن بنویسیم نا گزیریم در بلاتکلیفی و سر گردانی روزگار بگذرانیم
زندگی اگر تقلید وار پیش برود فرمان زندگی را به دست دیگران سپرده ایم.
قلم بنویس!اگر زندگی دیگران را سر مشق قرار دهیم و اراده ای از خود نداشته باشیم هنوز به بلوغ فکری نرسیده ایم و نمی توانیم راه را از چاه تمیز دهیم
جهل از هر نوعش جهل لست؛
جهل و ترس، بن بستِ فکر و اندیشه است
چه فرقی می کند جاهلِ با نقاب یا بی نقاب؟
البته جاهل،غلط انداز و با نقاب است تا اینکه جایی که نباید سخن بگوید پر گویی می کند و نزد همگان به ویژه عالمانِ سخن ، رسوا می شود پسته بی مغز چون لب واکند رسوا شود
قلم بنویس و فریاد کن، آنچه می دانیم اندک است ولی به همان اندک هم عمل نمی کنیم
قلم!بنویس دانشی که روی زبان متوقف باشد و انتشار نیابد بی فایده است
بنویس، دانش بی اندیشه
تلاوت بی تدبر
تلاش بی حقیقت جویی
عبادت بی تفکر
کار بی انگیزه، انگیزه بی توکل،خدمت با منت،هیچ نفع و ثمری برای خود و دیگران ندارد
قلم بنویس! هر تفکری خوب نیست به ویژه که شیطانی باشد
بنویس،عالِم هستیم اما جهل مان بیش از علم مان است
بنویس در تلاوت و تلاش و عبادتی که تفکر نباشد هیچ خیر و نفع و اثر نیست
بنویس؛وقتی به جای نگاه کردن به زندگی خودمان چشممان به زندگی دیگران باشد بدیهی است سقوط می کنیم سقوطی که برخاستنش آسان نیست
زندگی را باید از سر خط و حساب شده نوشت دیکته کردن و از روی این و آن نوشتن به معنای بی مقدار دانستن خود است
قلم بنویس، انسان،موجودی گران بهاست و هیچ کس نمی تواند بهای او را نا چیز و عزتش را بی مقدار بداند.