بهمن آباد

روز هفتم و شب هشتم محرم
امروز نیز از پیاده رویِ صبحگاهی، هوای پاک، سکوت و چشم انداز زیبای صحرا لذت وافر بردم در صحرا کوه و عمارت وجود ندارد و تو می توانی در یک لحظه نگاهت را به دورترین نقطه ی کویر بفرستی و آرامش را به جسم و جانت هدیه کنی.
ولی از آنجا که گویی دلم به دنبال گمشده هایم می گردد چشم ها و نگاهم را به اطرافم می چرخانم و سر بر می گردانم تا بلکه مالکان قدیمی زمین و کشاورزان بیل در دست را ببینم و با آن ها احوالپرسی کنم ولی افسوس که از آنهمه مدعیان مالک حتی یک نفر را هم ندیدم و نمی بینم.
ناهار در هیئت نوش جان شد؛
امروز هفتم محرم همگی ناهار را مهمان هیئت ابوالفضلی بودیم به همین دلیل احتمال می رفت نماز ظهر و عصر در این مکان خوانده شود که چنین نشد و در مسجد اقامه شد.
نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم حضور اندک نمازگزاران در مسجد است که با توجه به جمعیت قابل ملاحظه ی این ایام تعداد نمازگزاران مسجد به نظر چشمگیر نبود شاید هم انتظار بنده چنین می گوید.
پس از نوش جان شدنِ ناهار ساعت بر گزاری مراسم تعزیه خوانی اطلاع رسانی شد
در وقت مقرر به اتفاق دوستان به طرف میدان عاشورا حرکت کردیم تعزیه خوان ها شروع به نمایش تعزیه کردند آقا جواد در نقش جناب حر وارد میدان شد که امیدوارم با تمرین بیشتر هر سال شاهد کیفیت بهتری باشیم.
مهمان داشتیم؛
شب هنگام به هیئت رفتم برنامه ها کمی طولانی شد و نوحه خوان ها فرصت نیافتند نوحه بخوانند البته پس از نوش جان شدن شام نوحه خوانی شروع شد پسر عمویم آقا رضا نخستین نوحه خوان بودند بنده هم پیش از شروع به نوحه خواندن،طبق روالِ گذشته چند کلامی با حاضرین سخن گفتم و یاد در گذشتگان سال 1401 را گرامی داشتم در حال نوحه خواندن بودم که خبر از ورود برادران و خواهرانِ هیئت حسینی دادند به احترام میهمانان و برای استقبال،ختم مجلس اعلام شد ضمن خوش آمد گویی و حسین حسین گویان،دسته ها با هم یکی شدیم نوحه خوان های مهمان نوحه خوانی کردند و توجهی به خسته شدن سینه زنان نشد پس از پذیراییِ معمول مهمانان با دَمِ معروف ما دعا خواندیم و رفتیم... خدا حافظی کردند.
و اما در حال انجام مراسم بدرقه بودیم که خود به خود دلم یاد مردان رو سپید هیئت ها را کرد که پیشاپیش دسته جات بودند عزیزانی که به حرمتِ بزرگتر بودنشان با خوشرویی بدرقه ها پاسخ می دادند و تشکر می کردند ولی اکنون...