در گرامیداشت شهید حاج قاسم سلیمانی
گفتم ار گفتند قاسم شد شهید باور مکن
پیکر پاکش بشد نقش زمین باور مکن
گفت: دیدم تیر از بالا زدند بر پیکرش
گفتم آنچه دیده ای از آسمان باور مکن
گفت دیدم دست او کردند از پیکر جدا
گفتم او را دست بود و دست هست باور مکن
گفت دیدم خون پاکش سرخ بر روی زمین
گفتم ار دیدی تو خون پاک او باور مکن
گفت تابوتش به روی دست مان تشییع شد
گفتمش تشییع کردی جسم او؟ باور مکن
گفت با چشمم بدیدم پیکرش در خاک شد
گفتمش دیدی ولی چشم خودت باور مکن
گفت دیدم سنگ قبرش نام او سرباز بود
گفتم ای جان برادر سنگ را باور مکن
گفت شد این یک معما گو چه را باور کنم
گفتمش خواهی بدانی؟جز همین باور مکن
وی در آغوش نبی پیش از خطر آرام شد
بعد از آن با عشق مولاییش علی همراه شد
رفت قاسم از زمین آنگه به سوی آسمان
شد سلیمانی عزیز و همنشین عرشیان
او ز بالا بود و بالا رفت و در تهران نبود
قبر را دیدی ولیکن حاجی در کرمان نبود
چونکه حاج قاسم زمانِ حمله در خودرو نبود
هیچ زخم و درد و رنج بر پیکر ایشان نبود
حاج قاسم چون سلیمان بود انگشتر به دست
لیک انگشتر به دستِ زشت اهریمن نرفت
درد شد بر جان دشمن زخم شد بر قلب شان
مرگ و نفرت تا قیامت باد بر اهریمنان
قاسمِ ملا چه گویی دشمنان گشتند خجل
چونکه دیدند شد عزیز و الگو و محبوب دل