بهمن آباد شهر بزرگِ دیروز و روستای کوچک امروز(3)
زادگاهم بهمن آباد جایی است که اندیشه ام با ریشه ام عجین شده،جایی که نه احساسم که تاریخ گواه است در گذشته شهری معتبر و بزرگ بوده است
می خواهم در باره مجد و عظمت روستایم و اجدادِ چند صد ساله ام و خرابه های بهتر از هر آبادی و سنگ نوشته های قبرهای قدیمی بنویسم اما گویی قلم به رقص نمی آید و دستانم یارای نوشتن ندارند.
خرابه های بهمن آباد قرن هاست که در ضلع چنوبیِ کویر روستا آرمیده اند و روندگان را بسوی خویش می خوانند،دیوارهای بجا مانده و سقف های فرو ریخته اش گویی برای رهگذران دست افشانی می کنند و از ناگفته هایشان می گویند،ولی به تو امکان سخن گفتن نمی دهند پس باید سراپا گوش و هوش باشی.
وقتی در تونل زمان، گذشته را تصور می کنیم، روستای آبادی را می بینیم که ساکنان ثروتمند آن علاقه مند به ساخت خانه ها و بناهایی با هزینه بسیار بوده اند فرم ساخت و نحوه تزیینِ داخلیِ ساختمان ها نشانِ آتشکده را دارند از این منظر بزرگان محلی معتقدند بعضی از قبرها نیز مربوط به« گبر»می باشند(جا دارد از مرحوم مغفور ملا رمضان به نیکی یاد کنیم که اطلاعات ذیقیمتی به بنده و دوستان دادند)
بناهای دیگر ی هستند که دست نخورده و سالم باقی مانده اند این ساختمان ها که با دیوارهای مرتفع ساخته شده اند آتشکده ای بوده اند که بعد از اسلام تبدیل به معبد و مسجد شده اند.
ساختمان بزرگِ دیگری در قلب و بین دو خرابه وجود داشت که شوربختانه حدود 20 سال پیش به این بهانه،که بلندی ساختمان حائلی است بین روستای فعلی و امام زاده ها،آن را به اصطلاح از سر راه خود برداشتند.درکناره ی این ساختمان یا معبد،درختِ خودرویی معروف به انگور عرب وجود داشت که بچه ها و حتی بزرگترها علاقمند به خوردنِ میوه اش بودند...
ادامه دارد